![]() |
|
پورتال پرشين | راهنمایی | جــوایز | IShop | وبلاگ پرشین | تماس با ما |
![]() ![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک | حالت نمایش |
![]() |
#341 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]()
عیسی دم ما همدم اگر نیست غمی نیست ما را غم آن کشت که با ماش دمی نیست ای ابر کرم مرحمتی کن که درین راه جز اشک من تشنه جگر هیچ نمی نیست گر وصل تو جویم بگدایی مکنم عیب درویشم و در ملک تو صاحب کرمی نیست با درد تو صد شکر بود صاحب دردش بی درد کند شکر که او را المی نیست برخیز و دل شحنه و قاضی ببر از راه وانگاه بکش هرکه تو خواهی که غمی نیست اهلی، ره مقصود که در چشم تو دورست پا بر سر جان نه که بغیر از قدمی نیست |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#342 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() آتشی دردل من شمع رخت درزده است که بهر مو زتنم درد دلی سر زده است از پریشانیم ایشوخ چه پرسی که فراق همچو رلف تو مرا کار بهم بر زده است نامه شوق تو هر مرغ که آورده بمن پای در خون دلم همچو کبوتر زده است نفس باد صبا تا خبری از تو رساند هر نفس در دل من آتش دیگر زده است یک نفس سایه فکن بر سرم ای فر همای کز هوای تو بسی مرغ دلم پر زده است زر رخساره اهلی برواج است ز عشق خاصه کز مهر و وفا سکه بر آن زر زده است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#343 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() هزار سال سفر از وجود تا عدم است ولی چو بر سر جان پا نهیم یک قدم است کسی که از دهنت آب زندگی ره برد هزار بار بمیرد ز مردنش چه غم است چو سبزه گر ههه روی زمین زبان گردد که شرح درد دل ما دهد هنوز کم است بشکر نعمت وصلت زبان جان باید زبان ما نه سزاوار شکر این نعم است کنون که درد مرا جز هلاک درمان نیست گرم کشی نه ستم بلکه غایت کرم است تو شاه حسنی و اهلی خراب کشتن خود به تیغ جور اگر او را نمیکشی ستم است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#344 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() ساقی، جهان سرشک حریفان گرفته است کو کشتی شراب که طوفان گرفته است چندان بجان رسید دلم از غم جهان کز محنت جهان دلم از جان گرفته است با آنکه دامن از همه عالم کشیده ام عشق توام هنوز گریبان گرفته است اگه نیی ز آتش دل آه چون کنم ما بی زبان و آتش پنهان گرفته است تا زد بدامن تو ز مستی رقیب دست اهلی همیشه دست بدندان گرفته است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#345 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() در ره عشق از خضر هم زندگی واماندگی است پیش صاحب مشربان مردن حیات و زندگی است قصه طوطی شنیدی مردنست آزادیت تا نمردی گردنت در زیر طوق بندگی است چون صراحی جز مسکینی نکردی سربلند سربلندی پیش ما مسکینی وا افکندگی است عالمی در اشک باشد غرقه و ما خشک لب کشت ما خشک است و عالم غرقه در بارندگی است گل هزارش عاشق است اما از آن روی چو مه صد هزارش انفعال و خجلت و شرمندگی است در سر کوی تو اهلی عاشق درمانده است گر بسوی کعبه رو میآرد از درماندگی است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#346 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() تن عاشق همای لامکان است تو پنداری ک مشتی استخوان است از آن هر موی ما ماری است بر تن که با هر موی ما گنجی نهان است بهار عمر دریاب از صبوحی که تا خورشید سربرزد خزان است در آتش گر بود پروانه با شمع بر او آتش بهشت جاودان است بصورت از ملک بگذشت اهلی بمعنی خود سگ این آستان است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#347 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() بحق شام وصال و بعهد روز نخست که روز و شب دل من در هوای صحبت تست فدای ناز تو ایسرو نازنینان اند که خوش تر از تو درین باغ سروناز نرست نه رحم داد سپهر و نه رحمتی هرگز ترا ز سخت دلی و مرا ز طالع سست چه لطف بود که ساقی بخاکساران کرد که صد غبار غم از دل به نیم جرعه بشست اگرچه زخم درون به شود بمرهم عشق خوشا کسی که دل کس نخست هم ز نخست دل از شکسته خود برمکن که راست دل است بحق شاه که اهلی شکسته ایست درست |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#348 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() نوبهار آمد چو گل رخها ز می خواهد شکفت من که امروزم گلی نشکفت کی خواهد شکفت من نه آن مرغم که از بوی گلم دل وا شود گر گل من بشکفد از بوی وی خواهد شکفت گر هوای نوبهار اینست گلهای مراد دمبدم خواهد دمید و پی به پی خواهد شکفت مطربا گر بانگ نی زینگونه بیخود سازدم بس گل رسواییم زین بانگ نی خواهد شکفت همچو گل در غنچه است آن شوخ و اهلی را کشد آه از آن روزی کز آب و رنگ می خواهد شکفت |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#349 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() مرا ز عشق نه عقل و نه دین دنیایی است چه زندگی است که من دارم این چه رسوایی است حدیث شوق همین بس که سوختم بی تو سخن یکی است دگرها عبارت آرایی است جدا ز یوسف خود تا شدم یقینم شد که چشم بستن یعقوب عین بینایی است چو سوختم مبر ای باد خاکم از در دوست که دشمنم نکند سرزنش که هر جایی است ز ناتوانی از آن کعبه مرادم دور خوش است کعبه ولی شرط ره توانایی است چو طبع یار ز ذکر فرشته می رنجد چه جای دردسر عاشقان شیدایی است مزن بر آتش ما آّ امشب ا گریه که سوز سینه اهلی چراغ تنهایی است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#350 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,289
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() جان من در دوستی نامهربان میبینمت آنچه بودی پیش ازین اکنون نه آن میبینمت با من دلخسته تا درسر چه داری از جفا کاینچنین ای شوخ با خود سرگران میبینمت گرچه ای مقصود دل گویی که در یاری ترا این چنین یارم ولی کم آنچنان میبینمت جور خلقی میکشم تا پا به کویت مینهم جان به لب میآیدم تا یک زمان میبینمت گرچه از جور تو جانم شد چو اهلی ناتوان همچنان آرام جان ناتوان میبینمت |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
اهلی, اشعار, دیوان, شیرازی |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|