![]() |
|
پورتال پرشين | راهنمایی | جــوایز | IShop | وبلاگ پرشین | تماس با ما |
![]() ![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک | حالت نمایش |
![]() |
#1311 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 81,742
تشكرها (از ديگران): 24,055
تشكر شده 41,511 بار در 27,642 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,179 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,750 مرتبه
|
![]()
اینک به کوی یار خود من بهر مردن می روم با من که خواهد آمدن، بر جان سپردن می روم من می روم تا بنگرم، چند است کشته بر درش خود را میان کشتگان بهر شمردن می روم چون دیگران می می خورند از ساغر وصل تو،من زین غصه سوی میکده خونابه خوردن می روم میدان وصلت، ای پسر، جان می دهند، گو می برند من نیز از سر خاستم، چون گوی بردن می روم بر کشتن خسرو مگر دارد شه من آرزو جان بر کف اکنون بر درش من بهر مردن می روم |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#1312 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 81,742
تشكرها (از ديگران): 24,055
تشكر شده 41,511 بار در 27,642 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,179 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,750 مرتبه
|
![]() از غمزه ناوکزن شدی، آماجگاهت دل کنم هرروز جانی بایدم تا بر درت منزل کنم دل رفت و جان هم میرود، گویی که بیما خوش بِزی گیرم که هرکس دل دهد، جان از کجا حاصل کنم؟ جو جو بِبُرَّم خوش را از تیغ بر خاک درت تا خوشه مِهرم دهد، تخم وفا در گِل کنم حاصل مرا صبح طرب، دل عاشق شبهای غم بد روز مادرزاد را از حیله چون مقبل کنم دی گفت صید جان کنم، گفتم «چه داری از عمل؟» گفتا که «تُرکِ کافرم، هرسو شکار دل کنم» گفتم که «خلق از دیدنت جان میدهد، باری بکش» گفتا «نمیباید مرا چندان کسان بسمل کنم» گویند، خسرو، میل کن بر دیگران زان بیوفا جان و دلم بردی، که را بر دیگران مایل کنم؟ |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#1313 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 81,742
تشكرها (از ديگران): 24,055
تشكر شده 41,511 بار در 27,642 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,179 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,750 مرتبه
|
![]() بسیار خواهم از نظر تا روی او یکسو کنم می خواست چشمم سوی او، از چه دگر سو رو کنم گر می ندانم کز وفا دور است خوی نازکت این چشم خون پالای را در چشم آن بدخو کنم در چار سوی آرزو کاری ست با رویت مرا رو سوی من کن یک زمان تا کار خود یکسو کنم پهلو کنم از غم که او بشکست پهلوی مرا من خود سگم گر فی المثل، شیرم ز غم پهلو کنم بیماریی دارم نهان زان نرگس جادوی تو دردم زیادت می شود هر چند می دارو کنم چون نگذارند زلف تو بویی، به جایش جا کنم هر جا که زلفت بگذرد، خاک زمین را بو کنم خسرو همه تن موی شد در آرزوی روی تو یک مویت از سر کم شود، این را به جای او کنم |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
امیرخسرو, دهلوی, غزلیات |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 3 (0 عضو و 3 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|