![]() |
|
پورتال پرشين | راهنمایی | جــوایز | IShop | وبلاگ پرشین | تماس با ما |
![]() ![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک | حالت نمایش |
![]() |
#351 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,631
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]()
هر کجا می نیست گر گلشن بود غمخانه است سرو و گل کی جانشین شیشه و پیمانه است با زبان حال در رفتن ز خود گوید حباب همدمان در بزم یکرنگی نفس بیگانه است عاقل است آنکه که بر نادانی خود قائل است هر که دانا می شمارد خویش را دیوانه است در گلستانی که ریزد سرو من رنگ خرام نکهت گل گرد راه جلوهٔ مستانه است در ریاض دهر ناکامی گل دون فطرتی است کامیابی در رکاب همت مردانه است هر که دولتمندتر حرصش به دنیا بیشتر پای تا سر گوهر شهوار آب و دانه است در هوای شمع، آن رخسار از بس می تپد مردمک در دیده ام جویا دل پروانه است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#352 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,631
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() آن را که غباری به رخ از تربت طوس است در دیده اش اکلیل شهان، تاج خروس است دنیا که به چشم تو بود زال کهن سال در دیدهٔ بالغ نظران تازه عروس است هر غنچه که دیدم بهم آورده لب شوق بر نقش کف پای تو آمادهٔ بوس است هر نرگس گلزار بود دیدهٔ عبرت هر برگ گل باغ، کف دست فسوس است جز سرزنش از اهل جهان قسمت او نیست در پرورش دور شکم آن که چوکوس است چون آینه جویا همه جا روی بیاید آنرا که بری چهره اش از نقص عبوس است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#353 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,631
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() تنها نه در ره تو مرا شمع آه سوخت تا پیه چشم بود چراغ نگاه سوخت دودش بهار عنبر دریای رحمت است هر دل که او در آتش شرم گناه سوخت زان جلوه ای که حسن تو امشب بکار برد دیدم ستاره داغ شد از رشک و ماه سوخت چون شمع زآتش دل شب زنده دار خویش ما را شب فراق تو موی کلاه سوخت ظالم مروتی بدل ناز پرورم بیچاره در غم تو به حال تباه سوخت آن را که نیست زنده چو جویا دلش به عشق چون شمع بر مزار به لب مد آه سوخت |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#354 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,631
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() لقمهٔ بی تلخی و زرد و بالم آرزوست همچو گندم یک دهن نان حلالم آرزوست تا برون آید عیار من زنقصان چون هلال تربیت در خدمت اهل کمالم آرزوست نکته سنجی با زبان خامشی دل می برد قال قال مجلس ارباب حالم آرزوست محفل آرای شبستان خیالش می شوم بی تکلف صحبت بی قیل و قالم آرزوست تا تواند گرد کلفت پاک برد از سینه ام می فروشان جام صهبای زلالم آرزوست برندارم از گریبان دست در هجران یار در کف امید دامان وصالم آرزوست آرزوی شاهد و می بود جویا تاکنون بعد ازین از هر چه کردم انفعالم آرزوست |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#355 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,631
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() وقت خود را هر که بهر این و آن گم کرده است دلبر بسیار شرین تر ز جان گم کرده است نیستش در هیچ یک از حلقهٔ الفت قرار این دل آواره مرغ آشیان گم کرده است گشت افزون نخوت شیخ از هجوم اهل شهر خویش را در اینقدر مردم چسان گم کرده است از دلایل داده زاهد مسلک حق را زدست ره چو تار سبحه در سنگ نشان گم کرده است جز شکست ما ضعیفانش دمی آرام نیست عشق جویا چون همای استخوان گم کرده است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#356 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,631
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() از بتان مثل تو کافر ماجرایی برنخاست خان و مان بر هم زنی شوخ بلایی برنخاست بر سر کوی تو چندانی که نالیدم به درد هیچ از کهسار تمکینت صدایی برنخاست شب که راهش از خیالت بر دم شمشیر بود پای دل لغزیید و از کس های هایی برنخاست بر در دلهای مردم حلقهٔ الفت زدم زان میان هرگز صدای آشنایی برنخاست بر در دلهای مردم حلقهٔ الفت زدم زان میان هرگز صدای آشنایی برنخاست طینت پروانه و من گویی از یک عالم است هرگزم در سوختن از لب صدایی برنخاست دوستان داد از سبکرفتاری عهد شباب شد به نیرنگی کز او آواز پایی برنخاست گر زسامان بگذری کارت بسامان می شود تا نشد عریان ز برگ از نی نوایی برنخاست تاکنون جویا پی تاراج دل چون شوخ من جنگجویی آفتی عاشق جفایی برنخاست |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#357 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,631
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() در غم شاه شهیدان زار می باید گریست روز و شب با دیدهٔ خونبار می باید گریست می کند اغیار منع گریه در یاد حسین غم دو چندان شد کنون بسیار می باید گریست سهل باشد گر کنارت تر شد از جوش سرشک خون دل هم رنگ دریابار می باید گریست همچو آن ظرف سفالینی که نم بیرون دهد با همه اعضا در این غم زار می باید گریست کی تواند چشم تر آبی زند بر آتشم با دلی از خون غم سرشار می باید گریست کم نبود این فتنه کز وی زاد بر روی زمین مادر ایام را بسیار می باید گریست همچنان کز غنچه ها جویا فتد شبنم بخاک هر سحرگه با دل افگار می باید گریست |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
اشعار, تبریزی, جویای, دیوان |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|