![]() |
|
پورتال پرشين | راهنمایی | جــوایز | IShop | وبلاگ پرشین | تماس با ما |
![]() ![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک | حالت نمایش |
![]() |
#331 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]()
از لقای مه تسلی دیدهٔ مهجور نیست الفتی این زخم را با مرهم کافور نیست هر چه در هر جا نباشد تحفه بودن را سزاست در جناب کبریا جز عجوز ما منظور نیست بادهٔ پرزور نتواند زجا بردار دم چون کنم کز ضعف رفتن از خودم مقدور نیست از شکفتن در بهار زندگی بی بهره است هر کرا زخم دلش مانند گل ناسور نیست هر قدر بیگانه تر معنی به دل نزدیک تر یار اگر دوری گزیند از بر ما دور نیست شعلهٔ آواز چون دل را بر آتش می کشد حسن شوخی در پس این پرده گر مستور نیست پیش آن کو یافت جویا نشئهٔ بیداد عشق فرقی از خون جگر تا بادهٔ انگور نیست |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#332 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() زاهد از دنیا پی تحصیل سیم و زر گذشت رشته شد گردآور گوهر چو از گوهر گذشت عافیت خواهی مرو بیرون زحد اعتدال می کشد گر آب حیوان است چون از سرگذشت بی تکلف می توان تاج سر افلاک گفت آنکه را چون مهر انور از سر افسر گذشت قصهٔ طولانی زلف تو دارم بر زبان تا قیامت کی تواند شد تمام این سرگذشت غرق عصیان است جویا همچو درد می دلت یاری از ساقی کوثر جو که آب از سرگذشت |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#333 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() خلوت تن از فروغ جوهر جان روشن است آری این مهمانسرا از فیض مهمان روشن است از گداز تن دل ارباب عرفان روشن است گرنه باور داری از شمع شبستان روشن است کی نهان مانند در آفاق صاحب گوهران استخوان پاک همچون صبح تابان روشن است عشق در آغوش آفت پرورد عشاق را شمع ما آزادگان از باد دامان روشن است زاهد از ظلمت سرای جهل بیرون نه قدم کز چراغ لاله کهسار و بیابان روشن است آبیار نخل جرأت نیست جز جیحون عشق زآتش دلها چراغ چشم شیران روشن است می فشارد پای همت در ره سوز و گداز شمع سان آن را که جویا دیدهٔ جان روشن است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#334 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() لعل میگون تو تا غارتگر هوش من است چشم مخمور بتان خواب فراموش من است آفتاب من بیا کز شوق هم آغوشی ات چون مه نو آنچه از من مانده آغوش من است نالهٔ حیرت نصیبان را زبان دیگر است شور صد محشر نهان در وضع خاموش من است در ره فخریه پر بالا دوی محمود نیست ورنه گردون از مه نو حلقه در گوش من است از نگاه گرم خود ترسم شود چون شمع آب بسکه نور شرم با شوخ قدح نوش من است با شنیدن صلح از گفتن کنند اهل کمال غنچه بودم گل شدم جویا دهن گوش من است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#335 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() بیخود صهبای حیرت باش می نوشی بس است یک نگاه آیینه را سامان بیهوشی بس است دایم از فیض سحر روشن روانان زنده اند مردن شمع و چراغ بزم خاموشی بس است می پرستی محتسب از ما بلندآوازه شد شیشه را با ساغر و پیمانه سرگوشی بس است اینکه می گویی ندانم یار را از بیخودی یک دلیل معرفت از خود فراموشی بس است گر فقیری چشم از دنیا و مافیها بپوش کسوت درویش پنداری نمد پوشی بس است نرم نرمک چیست عمرت پنجهٔ پنجه گرفت همچنان در فکر دنیا سخت می کوشی بس است من کجا جویا و ره بردن به بزم او کجا اینکه دارم با خیال او هماغوشی بس است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#336 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() از موج چین، جبین هر آن کس که ساده است دایم در بهشت به رویش گشاده است هان بی خبر سفینهٔ عمر تو از نفس در جذر و مد بحر خطر اوفتاده است کامل نشد هنوز بهار جمال تو یعنی گل تو غنچه و سروت پیاده است سر بر کنار دامن منزل نهاده است چون نقش پای هر که ز پا اوفتاده است بر خود ز سوی خلق ره فیض را مبند جویا در بهشت جبین گشاده است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#337 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() ناخنی گر می زند بر دل نوای سازهاست گر بود حسنی نهان در پردهٔ آوازهاست پنبهٔ غفلت اگر برداری از گوش دلت هر گیاهی کز زمین روید زبان رازهاست گرچه چون سنگ از گرانجانی زمینگیرم ولی چون شرر هر قطره خونم را جدا پروازهاست بر نگاهم می زند از پلک و مژگان پشت دست چشم شوخش را به ما در خواب مستی نازهاست از غبار تربت ما چشم می پوشی بناز نرگس مست ترا با ما هنوز اندازهاست کی رسد جویا به پایان شرح بیداد غمش عشق را انجام کار آبستن آغازهاست |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#338 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() کم گرفتن عشق را بسیار کافر نعمتی است شکوه از جورش مکن زنهار کافر نعمتی است با وجود دست و پا در راه جست و جوی او اندکی استادگی بسیار کافر نعمتی است بی خودی مفتاح قفل بستهٔ دل بود شکوه از مستی مکن مکن هشیار کافر نعمتی است در شب وصلش که بعد از عمرها رو داده است باده نوشان مستی سرشار کافر نعمتی است چون توانم گفت زنار دلم گردیده زلف زلف را مانایی زنار کافر نعمتی است ای که همچون سینه ات صندوق سری داده اند راز پنهان بر لب اظهار کافر نعمتی است منکه جویا از خیالش در بهشت افتاده ام آرزو کردن وصال یار کافر نعمتی است |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#339 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() آرام در مقام رضای خدا گرفت دست کسی که دامن آل عبا گرفت باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات مهرت به دل هر آنکه زصدق و صفا گرفت ترسم مباد سنگ شود شیشهٔ دلم از بس ز سردمهری آن بیوفا گرفت در پرده شمیم گل از شرم شد نهان رنگت چو ا زخمار می از رخ هوا گرفت خون کدام بلبل بیدل به خاک ریخت کز گل بهار زر به سپر خونبها گرفت داغم که امشب آینهٔ زنگ بسته ی آن هرزه خرج جلوه ز مه رونما گرفت جویا! زتلخکامی نومیدی آرمید کام خود آنکه از دل بی مدعا گرفت |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#340 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 93,714
تشكرها (از ديگران): 24,082
تشكر شده 41,541 بار در 27,669 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() کام دو جهان در قدم زاری دلهاست هر کار که شد ساخته از یاری دلهاست بی جلوهٔ دیدار تو بر صفحهٔ امکان هر مد نگاهی خط بیزاری دلهاست از خویش رهایی مطلب بیمدد عشق آزادی جانها ز گرفتاری دلهاست بیقبضه محال است که شمشیر ببرد بازو قوی از فیض مددکاری دلهاست جویا نگه از درگه دل روی نتابی اقبال و ظفر در گرو یاری دلهاست |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
اشعار, تبریزی, جویای, دیوان |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|