![]() |
|
پورتال پرشين | راهنمایی | جــوایز | IShop | وبلاگ پرشین | تماس با ما |
![]() ![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک | حالت نمایش |
![]() |
#1 | ||||||||
معاونت سایت ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: اصفهان
سن: 22
اسم واقعی: یلدا
پست ها: 51,076
تشكرها (از ديگران): 25,635
تشكر شده 19,172 بار در 11,414 پست
![]() پاداش داده شده 1,584 مرتبه تاکنون 1,178 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 601 مرتبه
|
![]()
«...وَالاَءَمرُ الاءَعجَبُ وَ الخَطبُ الاءَفظَعُ بَعدَ جَحدِکَ حَقَّکَ غَصبُ الصِّدیقَةِ الطّاهِرَةِ الزَّهراءِ سَیِّدَةِ النِّساءِ فَدَکا، وَرَدَّ شَهادَتِکَ وَ شَهادَةِ السَّیِّدَینِ سُلالَتِکَ، وَعِترَةِ المُصطَفِی صَلِّی الله ُعَلَیکُم، وَ قَد اَعلَی اللهُ تَعالی عَلَی الاءُمَّةِ دَرَجَتَکُم، وَ رَفَعَ مَنزِلَتَکُم وَ اَبانَ فَضلَکُم، وَ شَرَّفَکُم عَلَی العَالَمینَ، فَاَذهَبَ عَنکُمُ الرِّجسَ وَطَهَّرَکُم تَطهیراً...؛(1) ... موضوع شگفت انگیزتر و مصیبت هولناک تر، پس از انکار حقّ تو، غصب «فدک» از صدّیقة طاهره، حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، سرور زنان بود؛ پس از آنکه گواهی تو و دو بزرگوار از نسل تو و عترت مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) را رد کردند؛ و در حالی که خدای متعال درجه ی شما را بالا برد و منزلت شما را بر امّت برتری داد و فضیلت شما را آشکار کرد و از آلودگی زدود و پاک و پاکیزه نمود...» ماجرای تاریخی فدک از جمله مسائلی است که هم زمان با رحلت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و از روزهای نخستین تاریخ اسلام تاکنون مطرح بوده است؛ مسئله ای که فراموش ناشدنی است و باید آن را یکی از دردناک ترین فرازهای تاریخ اسلام برشمرد. هرچند طرح این مسئله، مانند بسیاری از مسائل تاریخی دیگر، با آثار عملی همراه نیست و در حال حاضر، سرزمین تاریخی فدک در «صحرای حجاز» و در دل بیابان ها، حرّه ها، سنگ های سوخته و پاره ای نخلستان های اطراف «مدینه ی طیّبه»، گمنام افتاده و کسی را در مالکیّت آن، دعوا و مرافعه ای نیست؛ امّا از آنجا که طیّ قرن ها بحث های فراوانی درباره ی آن بوده و مورّخان، محدّثان و محقّقان؛ سخن ها در این باب گفته اند و یافتن نظر صائب می تواند نکته ی اتّکایی برای مسائل اعتقادی مخصوصاً در مسئله ی خلافت، امامت و مظلومیّت اهل بیت (علیهم السّلام) در آن مقطع تاریخ اسلام باشد، بنابراین طرح آن مانند سایر مسائل تاریخی از بار ارزشی، معنوی و اعتقادی برخوردار است که می تواند پرده از روی حوادث برافکند و برای آیندگان، عبرت آموز باشد. بدین سان نمی توان ماجرای «فدک» را از حوادث فراموش شده ی تاریخ اسلام تلقّی کرد. باتوجّه به این نکته ی مهم، گذر بر تاریخ پرماجرای فدک و مناقشات آن، همواره مورد توجّه عالمان، محدّثان، مورّخان و پژوهشگران شیعه و سنّی بوده است. در حالی که پیروان اهل بیت (علیهم السّلام) مصادره ی فدک به وسیله ی نظام حاکم، پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ظلم مضاعفی در حقّ خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از غصب خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) می دانند و حتّی اسف بارتر از آن می شمارند. نظریّه پردازان عامّه در مقام توجیه این اقدام برآمده اند و بر مستندات غاصبان، صحّه گذاشته و آن را اقدامی مشروع جلوه داده اند! نکته ی مورد تأکید این است که: مسئله ی فدک بیش از آنکه بار اقتصادی داشته باشد، بار معنوی و سیاسی داشته که با گذشت زمان، به مسائل اعتقادی پیوند خورده است؛ چنان که امر از آغاز نیز چنین بوده و دفاعیّات حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و حمایت امیرمؤمنان (علیه السّلام) از دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این کشاکش، به روشنی مبیّن این است که اساساً سخن از منافع اقتصادی نبوده؛ بلکه بُعد معنوی و دینی آن، نقطه ی محوری را تشکیل می داده است. این دفاعیّات و خشم و خروش ها در راستای دفاع مستمر از اصول و مبانی اسلامی است که از سوی پروردگار و با رسالت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) پی افکنده شد و خطر ارتجاع زودرس به طور جدّی آن را تهدید می کرد و این وظیفه ی سنگرداران ولایت بود که از حریم شرایع دین دفاع کنند و از گسترش خطر ارتجاع و بدعت مانع شوند و از هرگونه امکانات تبلیغی بهره گیرند. در اعصار بعدی نیز وارثان ولایت در برابر رژیم های حاکم، همان مواضع را دنبال کردند و حتّی مسئله ی «فدک» را به عنوان نمادی از کشور اسلامی مطرح نموده و آن را به گستره ی حاکمیّت دین و ولایت تعمیم داده اند؛ چنان که در سخن امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) با مهدی عبّاسی در تحدید حدود فدک روایت آمده که آن حضرت حدود فدک را با مفهوم رمزی اش به قلمروی حکومت اسلامی و جغرافیای آن روز جهان اسلام پیوند داد و خواستار شدند که هرگاه خلیفه ی عبّاسی بخواهد آن را به آل رسول (علیهم السّلام) باز گرداند، باید چنین اقدامی کند؛ یعنی تمام متملّکات دولت اسلامی را واگذارد و این حاکمان، نه تنها غاصب فدکند که غاصب خلافت نیز هستند. در هر حال با توجّه به اهمیّت موضوع و ارتباطی که با مسئله ی ولایت پیدا می کند، در این مقال بر آنیم تا مروری گذرا بر سرگذشت فدک کنیم و مظلومیّت اهل بیت (علیهم السّلام) وامام علی (علیه السّلام) و حضرت زهرا (علیه السّلام) را در لحظات واپسین رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اجمال بنگریم. 1- موقعیّت جغرافیایی و سابقه ی تاریخی فدک فدک از جمله قرا، قصبات «حجاز» و حوالی «خیبر» است که با «مدینه ی طیّبه» دو یا سه روز طیّ مسافت فاصله دارد که به مقیاس زمان ما به 130 کیلومتر می رسد. سرزمینی آباد و به لحاظ داشتن آب کافی، از نخلستان های فراوان و محصول برخوردار بوده است. اشتغال مردم این سرزمین را امر کشاورزی و کارهای دستی تشکیل می داده و خرمای آن مشهور بوده و از بافته های فدک در کتب تاریخی سخن به میان آمده است. فدک با پیشینه ی تاریخی، منزلگاه طایفه ی بنو مُرّه از قبیله ی بزرگ و مشهور عرب، غطفان است. به گفته ی طبری، مادر نعمان بن منذر، پادشاه «حیره» از اهالی «فدک» بوده که سند معتبری در قدمت تاریخی سرزمین فدک به شمار می رود.(2) و به گفته ی برخی دیگر، فدک نام پسر حام بن نوح بوده و این قریه به نام وی موسوم گشته است. فدک با «خیبر» ده کیلومتر فاصله دارد و به لحاظ اینکه خیبر مرکز عمده ی یهودیان بوده، مردم آن از نظر اجتماعی و مذهبی تابع یهودیان خیبر بوده اند. قلعه ی مشهور قدیمی فدک به «الشمروخ» شهرت داشته که در حقیقت حصن و قلعه ی فدک بوده است.(3) فدک، با دیرینه ی ممتدّ تاریخی و موقعیّت ویژه اش به عنوان یک سرزمین پرآب و در نتیجه دارای نخلستان ها، نامی مشهور بوده که به رغم کوچکی اش از اهمیّت تاریخی و جغرافیایی برخوردار است. در قرن سوم هجری قمری، این قریه مسیر و منزلگاه مسافران «مدینه» بوده که در حال حاضر این موقعیّت را از دست داده است. 2-موقعیّت کنونی فدک بنا به نوشته ی مؤلّف کتاب «مدینه شناسی» که خود از محلّ فدک دیدن کرده است، این منطقه امروزه به «الحائط» موسوم است که تابع «امارت حائل» است که در مغرب «الحُلیفه» و جنوب «ضرغد» قرار دارد و دقیقاً در مرز شرقی خیبر دارای موقعیّت مشخصی است. به گفته ی مؤلّف یاد شده، تا پایان سال 1975م. این منطقه شامل 21 روستا و دارای 11,000 نفر جمعیّت بوده و سکنه ی الحائط بیش از 1400 نفر نبوده است. «فدک»، سرزمینی پوشیده از نخلستان ها و برخوردار از امکانات کشاورزی و در عین حال مجاور سرزمین های خشک حرّه و تابش آفتاب گرم است. «حائط»، بی هیچ نشانی از تاریخ در لابه لای نخلستان ها و صحرای خشک متروک، امروزه اهمیّت خود را به عنوان منزلگاه مسافران از دست داده است.(4) 3- مشخّصات فدک و نخل های آن فدک به لحاظ امکانات کشاورزی، سریزمینی پرمحصول بود و رطب آن شهرت بسیار داشت. در خصوص حجم درآمد کشاورزی و نخلستان های فدک، پس از آنکه در تصرّف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت، گزارش هایی به ثبت رسیده است. برخی می گویند: نخلستان هایش در قرن ششم هجری قمری، معادل نخلستان های «کوفه» بوده است.(5) ابن ابی الحدید می نویسد: وقتی عمر بر نیمی از فدک با یهودیان مصالحه کرد، از مال عراق پنجاه هزار درهم به آنان داد.(6) سیّد بن طاووس در «کشف المحجّه» گفتاری دارد که درآمد فدک را بییش از این تخمین زده است. وی می گوید: درآمد فدک به روایت شیخ عبدالله بن حماد انصاری سالانه بالغ بر هفتاد هزار دینار بوده است.(7) از اینجا می توان علّت واگذاری این سرزمین پرحاصل به حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) از طرف پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و به امر پروردگار متعال در آیه ی «وَآتِ ذَا القُربی حَقَّه» را استنباط کرد. بدیهی است با زندگی زاهدانه ای که اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند، آنان را برای اداره ی معیشت شخصی به این مبلغ نیازی نبوده و حکمت دیگری در این امر مهم باید باشد که شاید بتوان گفت: هدف از این واگذاری، داشتن بنیه ی مالی و توان اقتصادی جهت اداره ی حکومت اسلامی بوده که می بایست در خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مستقر می شد؛ همان گونه که تصرّف فدک و خارج ساختن آن از دست اهل بیت (علیهم السّلام) به وسیله ی دستگاه خلافت را در همین نکته باید جست و جو کرد که به شرح آن خواهیم رسید. 4- فتح خیبر و فدک در سال هفتم هجرتِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، سپاه اسلام موفّق شدند طیّ فتوحات خود، قلعه های «خیبر» را که دژهای استوار یهودیان بود، فتح کنند. دلاوری های امیرمؤمنان (علیه السّلام) در این فتوحات، مشهور است. اسطوره ی شجاعت آن حضرت و به خاک افکندن مرحب، قهرمان غول پیکر یهود و کندن در خیبر با آن حجم افسانه ای اش، برگ دیگری است از افتخارات آن فاتح بزرگ در تاریخ اسلام. همین که خیبر فتح شد و یهودیان سر تسلیم در برابر مسلمانان فرود آوردند، خبر سقوط خیبر با آن عظمت به یهودیان فدک که از ساکنان قلعه ها و مزارع آن خطّه بودند، رسید و از این رهگذر، رعب و وحشتی در دل آنان افتاد و پیش از آنکه سپاه اسلام راهی فدک شود، نمایندگانی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و از تسلیم و مصالحه ی خود بر نیمی از حاصل باغات و اراضی فدک سخن گفتند.(8) ابن ابی الحدید از سیره ی ابن اسحاق چنین نقل می کند: همین که خیبر فتح شد، رعب و وحشت، یهودیان فدک را گرفت؛ بنابراین نمایندگان خود را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و درخواست کردند بر نیمی از فدک با آنان مصالحه کند. نمایندگان یهود در خیبر یا در مسیرِ راه یا در «مدینه» خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و موضوع را عنوان کردند و آن حضرت پیشنهاد آنان را پذیرفت. از این رو،فدک، ملک ویژه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شد؛ زیرا بدون جنگ به تصرّف درآمد. همچنین نام برده از کتاب ابوبکر جوهری با اسناد خود از زهری چنین آورده است: گروهی از اهالی «خیبر» که در محاصره قرار گرفتند، تحصّن کرده و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستند به آنان امان دهد تا جلای وطن کنند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پذیرفت. اهالی فدک این را شنیدند و همین پیشنهاد را دادند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبول کرد و بدین گونه فدک بدون هیچ جنگ و جهاد به تصرّف درآمد و بدین ترتیب ملک خاصّ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد.(9) مفسّران سنّی و شیعی نیز به چگونگی تصرّف فدک اشاره کرده و آن را خالصه و فیء رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از زمین هایی برشمرده اند که بدون سلاح و سپاه فتح شده و آحاد مسلمانان در آن نقشی نداشته اند و بنا به نصّ قرآنی، متعلّق به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود: «وَ مَا أَفاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنهُم فَمَا أَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیلٍ وَ لا رِکَابٍ وَ لَکِنَ اللهَ یُسَلِّطُ رُسَلَهُ عَلَی مَن یَشَاءُ وَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ * مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِن أَهلِ القُرَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی القُربَی وَ الیَتَامَی وَ المَساکِینِ وَابنِ السَّبِیلِ کَی لا یَکُونَ دُولَةً بَینَ الاءَغنِیَاءِ مِنکُم...؛ (10) آنچه را خدا از آنها(یهود) به رسول خدا بازگرداند، چیزی است که شما برای به دست آوردن آن نه اسبی تاختید، نه شتری؛ ولی خداوند، رسولان خود را بر هر کس بخواهد، مسلّط می سازد و خدا بر همه چیز توانا است. آنچه را خدا از اهل این آبادی بازگرداند [فیء] از آن خدا، رسول و خویشاوندان او، یتیمان، مستمندان و در راه ماندگان است تا این اموال میان ثروتمندان شما دست به دست نشود...» دو آیه ی یادشده خاطر نشان می سازد که آنچه بدون جنگ و جهاد به دست آید، به خدا و رسول تعلّق دارد و سایر مسلمانان در آن حقّی ندارند و آنگاه که در دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت، آن حضرت به عنوان ولیّ امر مسلمانان در مصارفی که صلاح دین و مسلمانان است، خرج می کند و آن را ذخیره ی ثروتمندان نمی سازد. این مصارف به بیان آیه، عبارتند از: راه خدا و ترویج و تقویت دین و اهداف مقدّس رسالت نبوی، خویشاوندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ایتام، مستمندان و در راه ماندگان و به طور کلّی در جهت مصلحت دین و مسلمانان. و هرگاه پیامبر از میان مردم رخت بربندد، زمام چنین اموالی در دست جانشین به حقّ او، امام عادل خواهد بود که از قبل تعیین شده است که او نیز در همان مصارف یادشده خرج و صرف خواهد کرد. 5- واگذاری فدک به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) چنان که در روایات بی شماری از طریق خاصّه و عامّه آمده است، رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) در زمان حیات خود، «فدک» را به حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) واگذار کردند و این، سه سال قبل از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ یعنی همان ایّامی که فدک به تصرّف آن حضرت درآمد. طبرسی در «مجمع البیان»، ذیل تفسیر آیه ی «وَآتِ ذَا القُربَی حَقَّهُ وَالمِسکِینَ وَابنَ السَّبِیلِ» از امام باقر و امام صادق (علیه السّلام) و نیز ابوسعید خدری چنین روایت می کند: «إنَّهُ لَمّا نَزَلَت هِذِهِ الآیَة عَلَی النَّبِی صلّی الله علیهِ و آله أعطاهَا وَ سَلَّمَها فَدَکا وَ بَقیِت فی یَدِها ثَلاث سَنَوات قَبلَ وَفاتِ النَّبِیّ؛(11) همین که آیه ی کریمه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد حقّ ذوی القربی؛ یعنی خویشاوندان پیامبر، مسکین و ابن سبیل را بدهد، آن حضرت، فدک را به فاطمه (علیهاالسّلام) داد و سه سال قبل از وفات حضرتش در دست فاطمه بود.» همین مطلب را سیوطی در «درّالمنثور» از ابی سعید خدری نقل کرده است: «أخرج البزاز و ابویعلی و ابن حاتم و ابن مردویه عن أبی سعید الخدری، قال: لَمّا نَزَلَت هِذِه الآیَة وَ آتِ ذَا القُربَی حَقَّهُ... دعا رسول الله فاطمة فأعطاها فَدَکا.» چون آیه ی شریف نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را فراخواند و «فدک» را به او داد. و نیز از قول ابن عبّاس آمده: لما نزلت وَآتِ ذَا القُربَی حَقَّه أقطع رسول الله فاطمة فدکا؛ چون آیه ی شریف نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را ملک فاطمه (علیهاالسّلام) قرار داد. هیثمی در «مجمع الزّوائد»، ذهبی در «میزان الاعتدال»، متّقی در«کنز العمال» و برخی دیگر از محدّثان عامّه نیز عین این مطلب را نقل کرده اند.(12) کوتاه سخن اینکه: فدک، خالصه ی پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و در زمان حیات خود به امر خداوند آن را به حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) داده است. این اقدام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اساس مصلحت دین، مسلمانان و آینده ی خلافت اسلام بوده؛ زیرا اوّلاً: هرگاه فدک در دست حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و امام علی (علیه السّلام) بود، آن را جز برای دین، مسلمانان و مصالح جامعه ی اسلامی نمی خواستند و همان راه و روش پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می پیمودند؛ ثانیاً: خلافت آینده ی اسلام که می بایست در دودمان اهل بیت (علیهم السّلام) استمرار می یافت، به بنیه ی مالی و پشتوانه ی اقتصادی نیاز داشت و فدک به عنوان یک منبع درآمد، بخشی از این بودجه را تأمین می کرد و رمز اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) دادند و مستقیماً به امام علی (علیه السّلام) نسپردند، شاید این باشد که فاطمه، دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و مردم نسبت به او احترامی ویژه داشتند و ذی القربای مستقیم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و دادن فدک به حضرتش، دستور خداوند در آیه ی کریمه بود و بدیهی است که حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) نیز با فدک همان گونه عمل می کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست و آن را در جهت خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) و مصلحت مسلمانان قرار می داد. این در حالی است که گروهی از اهل نفاق و دنیاطلبان، از قبل با خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) سرستیز داشتند و اگر «فدک» به طور مستقیم در اختیار آن حضرت قرار می گرفت، عکس العمل هایی نشان می دادند. در هر حال وجود فدک در میان اهل بیت (علیهم السّلام)، خواه در دست حضرت علی (علیه السّلام) یا حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، در حقیقت فرقی نداشت. اقدام دستگاه حاکمه نیز در غصب فدک همان هدف را تعقیب می کرد که اشاره شد و آن تهی دست نمودن خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از بنیه ی مالی بود و در این جهت فرقی نداشت که متصرّف زهرا (علیهاالسّلام) باشد یا علی (علیه السّلام). نکته ی دیگری هم که در اینجا وجود دارد، این است که اگر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) تسلیم می شد، می بایست در اصل خلافت نیز تسلیم می شد و حقّی را که خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ولایت امّت برای اهل بیت (علیهم السّلام) قرار داده، به آنان تسلیم می نمود و این به معنای بر باد رفتن کرسی خلافت بود. بنابراین جنبه ی سیاسی فدک مهم تر از جنبه ی اقتصادی آن بوده است. 6- ابوبکر و مصادره ی فدک پس از ماجرای سقیفه و تصاحب خلافت، نخستین اقدام خلیفه این بود که «فدک» را از تصرّف حضرت زهرا (علیهاالسّلام) خارج کند. از این رو، دستور داد وکیل آن حضرت را از فدک اخراج کردند و آن را به بیت المال ملحق نمودند. هر چند این اقدام عجولانه و تصرّف غاصبانه هیچ گونه مستند شرعی و قانونی نداشت و تنها یک اقدام صرفاً سیاسی و در راستای تثبیت حکومت بود؛ امّا وی برای توجیه کار خود، به روایتی دست یازید که جز او، هیچ یک از صحابه و روّات، آن را نقل نکرده اند. در «صحیح» بخاری آمده است که ابوبکر در پاسخ حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، که به اقدام وی اعتراض ن مود، چنین گفت: إنّ رسول الله قال: لا نورث ما ترکناه صدقه؛ (13) ما ارث نمی گذاریم. هر چه از ما بماند، صدقه است. و در برخی منابع دیگر آمده است: نحن معاشر الانبیاء لا نورث.(14) در تحلیل این ماجرا، نکاتی را باید خاطرنشان ساخت: 1. چنان که از پیش ملاحظه کردیم، پیامبرگرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را سه سال قبل از رحلت خود، به فرمان خداوند در آیه ی «وَآتِ ذَا القُربَی حَقَّهُ...» به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) واگذار نمودند و بدین ترتیب فدک، نحله ی ایشان است و تا روی کار آمدن ابوبکر در اختیار حضرت بوده و وکیل و نماینده ی ایشان بر فدک نظارت می کرده و تصدّی آن را در دست داشته است. و بدین گونه حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، ذوالید، یعنی متصرّف و صاحب اختیار آن بوده و اصولاً خلیفه حق نداشت، ملکی را که در تصرّف زهرا (علیهاالسّلام) بوده از وی بگیرد یا برای مالکیّت آن، از حضرتش شاهد بخواهد و این چیزی است که احکام فقه اسلامی به صراحت بیان می کند و آنها نخواستند به حکم خدا عمل کنند؛ 2. با وجود این، هنگامی که ابوبکر شاهد خواست، حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، حضرت علی (علیه السّلام)، حسنین (علیهم السّلام) و امّ أیمن را به گواهی فراخواند؛ امّا خلیفه شهادت این بزرگواران را رد کرد که این بزرگ ترین اهانت به ساحت قدس آل الله بود که «قرآن» به طهارت و صدق و عصمتشان گواهی داده و آیه ی «تطهیر» در شأن ایشان فرود آمده است و همه ی راویان، اعمّ از شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که آیه ی تطهیر جز برای این خاندان نازل نشده و به همین خاطر است که در «زیارتِ غدیرِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)» این اقدام، مصیبتی بزرگ تر از غصب خلافت خوانده شده است؛ زیرا اگر غصب خلافت یک ظلم آشکار بود؛ امّا ردّ شهادت صدّیقه ی امّت، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) و صدّیق اکبر، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و دو سبط پیامبر (علیهم السّلام) از بُعد معنوی خسارتی بود جبران ناپذیر، اهانتی آشکار، پشت سرانداختن آیه ی تطهیر، نادیده گرفتن مقامات و فضایلی که رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حضرت علی (علیه السّلام) و حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و حسنین (علیهم السّلام) گفته بود و دوست و دشمن خود ابوبکر بدان گواهی داده اند. 7- فقه و فضایل حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) و حضرت علی (علیه السّلام) مگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمودند: «فاطمه پاره ی تن من است. هر که او را بیازارد، مرا آزرده است.» در «صحیح» بخاری و مسلم آمده است که ابن مخرمه گفت: شنیدم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که در منبر فرمودند: «فاطمة بِضعَةِ مِنّی یُؤذِینی ما آذاها ویریبنی ما رابها.»(15) و مگر نفرمودند: «رضای فاطمه، رضای خدا و غضب او، غضب خداوند است.» ابن ابی عاصم روایت کرده: «إنّ النبیّ صلی الله علیه و آله قال لفاطمة إنّ اللهَ یَغضِبُ لِغَضَبِکَ وَ یَرضی لِرِضاکَ».(16) همچنین ترمذی از قول زید بن ارقم آورده: «إنّ رسول الله قال: علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین، أنا حربٌ لمن حاربهم و سِلمٌ لمن سالَمَهُم؛ (17) هر که با علی و فاطمه و حسنین بستیزد، من با آنها بستیزم و هر که مسالمت کند، با وی مسالمت کنم.» و نیز فرمود: «اشتدّ غضب الله عَلی مَن آذانی فی عترتی؛ (18) خشم خدا بر کسانی که با آزردن عترتم مرا آزردند، شدّت گرفت.» دکتر محمّد عبده یمانی، یکی از دانشمندان اهل سنّت «عربستان سعودی» در کتاب ارزشمند خود، «انّها فاطمة الزّهراء» فصلی را به فقه حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) اختصاص داده و در بخش هایی از آن می نویسد: شکّی نیست که آن جناب، سرآمد زنان عالم است. سیّده ی فقیهه و فاطمه که در انتقال دادن دین، دعوت، شناخت «قرآن» و سنّت، توانمندی بالایی داشت... هنگامی که از فقه و دانش او در قالب روایات سخن می گوییم می بینیم در موارد بسیاری با مسائل فقهی مواجه بوده و در آن مسائل به نور خدای عزّوجلّ می نگریسته و خداوند قلب او را نورانی می ساخته و وی را گرامی داشته و از زنان برگزیده ی عالم قرار داده است.(19) اگر در کتاب هایی روایی تتّبع کنیم، موارد بسیاری از فقه و درایت فاطمه را خواهیم یافت که به اعتراف اهل تحقیق، به صورت یک کتاب مستقل می توان ارائه داد. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) دارای روحی دانا و فهمی دقیق نسبت به اسلام و احکام آن بود... او با فقه کامل از کتاب خدا و سنّت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل می کرده و اصرار داشته که همه ی اعمال و رفتارش تابع سنّت مصطفی و هدایت آن حضرت باشد.»(20) و در همین کتاب از قول عایشه آورده که گفت: «کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم.»(21) و بالأخره سراسر این کتاب و صدها نظیر آن از قلم عامّه و خاصّه، مشحون از فضایل صدّیقه ی طاهره (علیه السّلام)است و دستگاه خلافت اینها را نیز مانند هزاران راوی و محدّث دیگر به یاد داشته است؛ امّا در ماجرای «فدک» برخوردشان چنان بود که دیدیم و نیز درباره ی امیرمؤمنان (علیه السّلام) و مقامات، فضایل، حقّانیت، صدقف علم و منزلت معنوی او احدی تردید نداشته و کتب عامّه نیز آکنده از ذکر مناقب آن حضرت است. ابن حجر هیثمی با اینکه از متعصّبان سرسخت عامّه است، در کتاب «صواعق» چهل حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضایل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) آورده و علاوه بر آن، فضایل دیگری برای آن حضرت و خاندانش برشمرده است. از جمله: «عَلِیَّ مَعَ القُرآن والقُرآن مَعَ عَلِیّ لا یَفتَرِقان حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوض؛ (22) علی با قرآن و قرآن با علی است و این دو جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند.» و «أقضاکم علیّ؛ از همه ی شما بهتر علی قضاوت و داوری کند.» و دعا درباره ی او که: «اَللهُمَّ اهدِ قَلبَهُ وَ ثَبِّت لِسانَهُ؛ (23) خدایا! قلبش را هدایت کن و زبانش را استوار دار! و نیز: «الصدّیقون ثَلاثَة؛ وَ عَلِیّ بن أبیطَالِبِ أَفضَلُهُم؛ (24) سه تن صدّیقانند؛ حبیب نجّار، مؤمنِ آل یاسین و علی که افضل همه آنهاست.» و نیز از سخن پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است «عَلیٌّ مَعَ الحَقّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِیّ لَن یَزُولا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوض؛ (25) علی با حق است و حق با علی. از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار کوثر نزد من آیند.» و نیز: «عَلیٌّ مِنّی بِمَنزِلَة رَأسی مِن جَسَدِی؛ (26) علی نسبت به من، همانند سر من نسبت به پیکر من است.» همچنین ابن حجر از قول ابوبکر آورده که گفت: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمودند: «علیّ مِنّی بمنزلتی من ربّی؛ (27) علی نسبت به من، همانند منزلت من با خدای من است.» حال با چنین فضایلی آیا جای آن داشت که خلیفه از حضرت زهرا (علیهاالسّلام) شاهد بخواهد و شهادت امام علی (علیه السّلام) را رد کند و گواهی حسنین (علیهم السّلام) را نادیده بگیرد؟! اسف بارتر اینکه در مناقشات مربوط به «فدک»، حرمت حریم ولایت را پاس ندارد؟! ابن ابی الحدید متن خطبه ای را از ابوبکر در پاسخ به خطابه ی تاریخی حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نقل کرده که از گستاخی و جسارت وی نسبت به اهل بیت (علیهم السّلام) پرده برمی دارد و نگارنده ی این مقال، حتّی نقل آن سخنان را دور از ادب می داند. وی پس از نقل آن خطبه ی موهن می نویسد: من سخنان ابوبکر را برای نقیب ابویحیی، جعفر بن یحیی بن ابوزید خواندم و گفتم: او به چه کسی گوشه می زند؟ پاسخ داد: گوشه نمی زند؛ بلکه به صراحت می گوید! گفتم: اگر صریح بود، از تو نمی پرسیدم. او خندید و گفت: علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) را اراده کرده است.. گفتم همه ی این سخنان را برای علی گفته است؟! پاسخ داد: آری پسرم! پادشاهی است! گفتم: انصار کجا بودند؟ گفت: آنها نام علی را فریاد کردند و او برای جلوگیری از بلوا و آشوب، آنها را نهی کرد.(28) آری، پادشاهی دنیا و حکومت و ریاست چند روزه است که آدمی را به اینجا می کشاند تا حرمت حریم حق را می شکند و همه ی ارزش ها را زیر پا می گذارد! 3. چنان که در مناقشات «فدک» آمد، پاسخ خلیفه به حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) در پی اعتراض به غصب فدک، استناد به روایتی بود که جز وی آن را نقل نکرده است: ما پیامبران ارث نمی گذاریم؛ در حالی که در آغاز امر، سخن از میراث نبود. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) رفع تعرّض از ملکی را می خواست که در تصرّف وی بوده و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه سال قبل از رحلت، خالصه ی خود را به دخترش داده بود؛ امّا ابوبکر به جای اینکه با منطق صحیح پاسخ حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را بدهد، سخن را به انحراف برد و بحث میراث را پیش کشید. و چون سخن از میراث به میان آمد، ناگزیر، دفاع حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در این حال به گونه ی دیگر شد و در حقیقت به یک بحث اساسی در باب میراث به عنوان حکمی از احکام الله تبدیل گشت و موضع حضرت زهرا (علیهاالسّلام) دراین مناقشه درست، ردّ دعاوی خلیفه بود که مدّعی شد: از پیامبر کسی ارث نمی برد که این برخلاف قانون ارث است که به صورت عام، برای همه در «قرآن» تعیین شده و تخصیص آن غیر موجّه و بدون دلیل است. همان گونه که وراثت انبیا نیز در قرآن طیّ آیاتی مطرح گردیده و در این جهت فرقی میان آنها و دیگران نیست و وارث، اعمّ از اینکه دختر باشد یا پسر، از اسلاف خود ارث می برد و روایت مورد استناد ابوبکر، خبر واحدی بیش نیست که جز خلیفه راوی ندارد و هرگز نمی توان با چنین روایتی، آیات کلّی و عمومی قرآنی را تخصیص زد. به عبارت دیگر، میراث از احکام مصرّح و عام است که کتاب الله بدان ناطق است و روایت ابوبکر به فرض صحّت، خبر واحد و قطع نظر از مشخّصات راوی، اگر شرایط و قراین حالیه و موقعیّت زمان و مکان و بحران امر خلافت را هم در نظر بگیریم، کمترین اعتباری برای آن خبر نمی توان در نظر گرفت؛ نه تنها از نظر شیعه، از دیدگاه بسیاری از محقّقان عامّه تخصیص کتاب الله را با خبر واحد جایز نمی دانند. به هر حال، با توجّه به شرایط پیش گفته، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) مصمّم به میدان آمد تا از حریم دین دفاع کند که از مسئله ی «فدک» فراتر و مهم تر بود. ادامه دارد... پینوشتها: 1. بخشی از زیارت امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر. 2. نک: سیّد محمّدباقر نجفی، مدینه شناسی، ج2، ص 489. 3. همان، ص 490. 4. همان، ج2، ص 492. 5. صدر، محمّدباقر، فدک در تاریخ، ص 27. 6. شرح نهج البلاغه، ج4،ص 108. 7. به روایت محدّث قمی در بیت الاحزان، ص 82. 8. معجم البلدان، مادّه ی فدک. 9. شرح ابن ابی الحدید، ج4، ص 108. 10. سوره ی حشر، آیات 6-7. 11. مجمع البیان، اصول کافی، ج1، ص 443. 12. سوگنامه ی فدک، صص 134-135. 13. صحیح بخاری، ج8، صص 3، 5 و 82. 14. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 117. 15. به نقل از ابن حجر در الاصابه، ج4، ص 338. 16. همان. 17. همان، و مسند احمد حنبل، ج2، ص 442. 18. کنزالعمال، ج12، ص 93، ح 34143. 19. کتاب فاطمه ی زهرا، صص 261 و 263 دکتر محمّد عبده یمانی، ترجمه محمّدتقی رهبر. 20. همان. 21. انّها فاطمه ی الزهراء، ص 311. 22. صواعق، ص 361 و کنزالعمال، ج11، ص 603. 23. همان، ص 351. 24. همان، ص 365. 25. راغب، محاضرات، ج2، ص 478. 26. صواعق، ص 366؛ کنزالعمال، ج11، ص 603. 27. همان، ص 517. 28. راغب، محاضرات، ج2، ص 478؛ شرح نهج البلاغه، ج4، ص 111. منبع مقاله: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگی موعود عصر(عج)، (1391)، بدانید من فاطمه هستم، تهران: موعود عصر، چاپ اول /م 8- دفاع حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و شکایت به جمع عمومی پس از آنکه ابوبکر به استناد روایتی به تصرّف فدک اقدام کرد و وکیل حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) را خلع ید نمود و آن حضرت از این اقدام آگاه شد، چادر بر سر افکند و با جمعی از زنان بنی هاشم راهی مسجد گردید و این در حالی بود که ابوبکر در جمع مهاجر و انصار حضور داشت. آنگاه پرده ای زدند و حضرت زهرا (علیهاالسّلام) ناله ای از دل برآورد که همه ی اهل مسجد به گریه افتادند. سپس اندکی درنگ کرد تا صدای گریه فرو نشست و آغاز سخن نمود و خطبه ی غرّایی ایراد فرمود و از نعمت رسالت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و فلسفه ی احکام آسمانی سخن گفت. آنگاه در مورد خطر رجعت به جاهلیّت، به مردم هشدار داد و در فرازی از آن خطابه ی تاریخی، مسئله ی میراث خود را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عنوان کرد و محرومیّت از ارث پدر را حکم جاهلیّت خواند و مردم را مورد نکوهش قرار داد که چرا در برابر این جریان سکوت کرده اند؟! فرمودند: «هیهات، مسلمانان! ای پسر ابی قحافه! چرا من از ارث پدر محروم شوم! آیا خداوند گفته تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟! چه حکم ناروایی آوردی و گستاخانه به قطع رحم دست یازیدی و عهد و پیمان شکستی! کتاب خدا پیش روی شماست و به عمد به آن پشت پا زدید و به دور افکندید. خدای عزّوجلّ می فرماید: «وَ وَرِثَ سُلَیمانَ دَاوُودَ...» و در داستان یحیی و زکریّا می گوید: «فَهَب لِی مِن لَدُنکَ وَلیّا * یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ وَاجعَلَهُ رَبِّ رَضیّاً»(1) و نیز می فرماید: «یُوصِیکُم اللهُ فِی أولادِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاءُنَثَیَینِ فَإِن کُنَّ نِساءٌ فَوقَ اثَنَتَینِ...» و همچنین فرمود: «إنِ تَرَکَ خَیرا الوَصِیَّةُ لِلَوالِدَینِ وَ الاءَقَرَبِینَ...»(2) و شما می پندارید که من بهره و میراثی از پدر ندارم؟! آیا خداوند آیه ای را به شما اختصاص داده و پدر مرا از حکم آن استثنا کرده است؟ یا می گویید: (ما اهل دو ملّتیم) اهل دو ملّت از یکدیگر ارث نمی برند؟! آیا من و پدرم از اهل یک ملّت و دین نیستیم؟! آیا شما به خاصّ و عامّ «قرآن» از پیامبر داناترید؟!... .»(3) چنان که ملاحظه می کنیم، تمام تکیه ی سخن دختر گرامی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که چرا خلیفه و یارانش کتاب خدا را نادیده گرفته اند و به احکام جاهلیّت رجعت نموده اند؟ در حقیقت، «فدک» بهانه است برای مسئله ای مهم تر و آن اعتراض به زیرپاگذاشتن آیات صریح «قرآن» با دستاویز روایتی مجهول که جز خلیفه راوی ندارد؛ در حالی که چند صباحی بیش از رحلت آن حضرت نگذشته و جریان های روز، اسلام و مسلمانان را با شتاب به جاهلیّت منسوخ پیشین سوق داده است و اگر در لحظات نخستین غیبت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین رجعتی آغاز گردد، آینده ی تاریخ چه خواهد شد؟! و این بود رسالت حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) در دفاع بی وقفه از آیینی که پدرش بنیان نهاده و احکامی که پی افکنده و باید برای آینده ی بشریّت تا رستاخیز، جاودانه بماند. دفاعیّه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) هر چند در آن لحظه ها در بازگرداندن حقّ او بی اثر ماند و ابوبکر همچنان در تصرّ`ف فدک پای فشرد؛ امّا در وجدان ها و بستر تاریخ اسلام تأثیر عمیق بر جای نهاد و حقایقی را روشن کرد. مطالب زیر پرده ای را برداشت، خطّ و نشان ها را نقش برآب ساخت و پرده از چهره ی سیاست مداران حاکم برافکند. به همگان آموخت که چگونه باید از حریم دین و «قرآن» و ولایت دفاع نمود و به حرکت بی امان ادامه داد و با اعراض از دستگاه خلافت و مهجور ساختن آن با مبارزه ی منفی و وصیّت به عدم حضور غاصبان در نماز و تشییع جنازه و دفن و مزارش این طرح مقدّس را تکمیل نمود و این پرسش همواره پیش روی انسان هاست که چرا دختر گرامی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شبانه دفن شد و قبرش در اختفا ماند؟! ولأیّ الأمور تدفن سرّا*** بنت خیرالوری و تعفی ثراها 9- حدیث مورد استناد در مصادره ی فدک از بررسی منابع روایی استفاده می شود که: لا نورث ما ترکناه صدقة که مورد استناد خلیفه در تصرّف فدک بود، از هیچ یک از روّات و صحابه، جز ابوبکر نقل نشده است. بخاری از سه طریق به نقل این روایت پرداخته که هر سه به عایشه منتهی می شود و عایشه نیز از قول پدرش، ابوبکر روایت می کند. بنا به روایت بخاری، زهری از قول عایشه نقل کرده که: فاطمه و عبّاس نزد ابوبکر آمدند و میراث خود را از رسول خدا مطالبه کردند که شامل «فدک» و بخشی از «خیبر» بود و ابوبکر در پاسخ گفت: شنیدم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: لا نوُرث ما تَرَکناهُ صَدَقَة...؛ از ما ارث برده نشود. آنچه به جای مانده، صدقه است و خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از این مال خواهند خورد. ابوبکر اضافه کرد: به خدا کاری را که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می کرد، من ترک نکنم. در پی اظهارات ابوبکر، فاطمه (علیهاالسّلام) از او روی برتافت و تا زنده بود، با وی حرف نزد.(4) همچنین ابن ابی الحدید در چند مورد از «شرح نهج البلاغه» تأکید می کند که مشهور این است: حدیث لا نَورث ما تَرَکناهُ صَدقَة (5) را جز ابوبکر کسی از پیامبر نقل نکرده است. همچنین از بررسی منابع عامّه چنین استفاده می شود که حدیث مورد استناد را حتّی همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنیده بودند. ابن ابی الحدید از قول عایشه آورده است که: همسران پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عثمان بن عفان را نزد ابوبکر فرستادند تا میراث آنها را از خالصه و فیء رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مطالبه کند و من (عایشه) آنها را از این خواسته منع کردم و گفتم از خدا نمی ترسید؟! مگر نمی دانید که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ما ارث نمی گذاریم...؟(6) حال اگر موضوع نفی وراثت از مسلّمات دین بود، چگونه همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را نشنیده بودند و تنها عایشه به ردّ و انکار آن پرداخت؟! و چرا عثمان خودش به آنان پاسخ نداد که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی ارث نمی برد؟! چنان که در روایت بخاری ملاحظه کردیم، گفتار عایشه نیز مستند به گفتار پدرش، ابوبکر است و مستقیماً از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل روایت نکرده است. از مجموع این وقایع می توان استنباط کرد که حدیث «نفی وراثت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» پایه ی محکمی نداشته و مورد قبول همگان نبوده است. مؤیّد دیگر بی پایه بودن حدیث فوق، برخورد عمر با مسئله ی وراثت «فدک» در ماجرایی است که در ادامه از نظر می گذرد. در «صحّاح» اهل سنّت آمده است که: علی (علیه السّلام) و عبّاس در زمان عمر، بر سر فدک اختلاف کردند. علی (علیه السّلام) می فرمودند: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را در زمان حیات خود به فاطمه (علیهاالسّلام) واگذار کرد.» و عبّاس این مطلب را انکار می کرد و می گفت: ملک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و من وارث او هستم! داوری نزد عمر بردند؛ اما عمر از اظهارنظر خودداری کرد و گفت: من حلّ این مسئله را به خود شما واگذار می کنم. خود بهتر می دانید، چه کنید.(7) تعبیر یاقوت حموی در «معجم البلدان» چنین است: هنگامی که عمر به خلافت رسید و فتوحاتی نصیب مسلمانان شد و دولت اسلامی گسترش یافت، عمر با اجتهاد خود در این مسئله بر آن شد که فدک را به ورثه ی پیامبر برگرداند.(8) اگر این روایات صحیح باشد، دالّ بر این است که حکم خلیفه ی اوّل، سیاسی و موقّتی بوده و در لحظه های حسّاس خلافتش بدان متمسّک شده است؛ وگرنه چگونه عمر درباره ی تصمیم خلیفه ی اوّل اهمال می کرد و آن را به دور می انداخت و «فدک» را به امام علی (علیه السّلام) و عبّاس به عنوان ورثه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واگذار می نمود؟(9) افزون بر این، شخصیّت امیرمؤمنان (علیه السّلام) و منزلت معنوی و مقام ایمانی اوست که قویت ترین حجّت در این مسئله است و این چیزی است که دو خلیفه بارها به آن اعتراف کرده اند و نظر او را در مسائل و معضلات، ملاک عمل قرار می دادند و در اینجا نیز باید ملاک باشد. به گفته ی ابن ابی الحدید: اگر علی (علیه السّلام) و عبّاس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایتی شنیده بودند که به موجب آن پیامبر ارث نمی گذارد، چگونه نزد عمر آمدند و طلب میراث کردند؟! آیا عباس این را می دانسته و با این حال مطالبه ی میراث کرده است؟! و آیا امکان داشت که علی (علیه السّلام) این را بداند و به همسر خود اجازه دهد چیزی را مطالبه کند که استحقاق ندارد و به مسجد بیاید و با ابوبکر محاجّه کند و آن سخنان را بگوید؟! به طور قطع علی (علیه السّلام) دعوی فاطمه (علیهاالسّلام) را تأیید می کرده و او را برای دفاع از حقّ خود اجازه داده است.(10) ابن ابی الحدید می افزاید: اگر صحیح باشد، کسی از پیامبر ارث نمی برد، به چه دلیل شمشیر و مرکب و نعلین آن حضرت را به علی (علیه السّلام) دادند، به اعتبار اینکه همسرش(فاطمه (علیهاالسّلام)) وارث پیامبر است؛ زیرا اگر میراث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحیح نباشد، در این جهت فرقی نیست که شیء موروث کم باشد یا زیاد و تفاوتی نمی کند که از چه نوع و جنس باشد.(11) خلاصه اینکه: حدیث «نفی وراثت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» را کسی جز ابوبکر نقل نکرده است و اگر در عهد ابوبکر، یارو همراهش عمر بن خطّاب، از اقدام ابوبکر حمایت کرده، جنبه ی سیاسی داشته و یک حکم شرعیِ برگرفته از کتاب و سنّت نبوده است؛ زیرا اگر حکم شرعی بود، از هر کس سزاوارتر به فهم احکام شریعت و حمایت از آن، علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) بود که احدی از صحابه، حتّی ابوبکر و عمر نیز منکر آن نشده اند؛ همان گونه که منزلت معنوی و صدق گفتار فاطمه ی زهرا، صدّیقه ی طاهره (علیهاالسّلام)، پاره ی تن پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به اعتراف همه و اقاریر مکرّر عایشه، دختر ابوبکر جای تردید و انکار نبوده است. حال چگونه امکان داشت مطلبی در باب «فدک» یا مسئله ی میراث، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده باشد و ابوبکر آن را بداند؛ امّا امیرالمؤمنین (علیه السّلام) که باب مدینه ی علم و حکمت و عالم به تأویل و تنزیل قرآن است و نیز صدّیقه ی امّت از آن آگاهی نداشته باشند و نعوذ بالله چیزی را ادّعا کنند که به آنان تعلّق نداشته است! و همچنین همان گونه که دیدیم، خلیفه ی دوم نیز در زمان خلافت خود، بر اقدام ابوبکر پافشاری نکرد و خلفای بعدی نیز در چند مقطع تاریخی، فدک را به خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واگذار کردند. 10-فدک، حقّ الهی حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) پس از استقرار حکومت کودتایی سقیفه، ابوبکر بر اساس مشورت با صاحب نظران خود، فدک را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران زندگانی خود به امر الهی به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بخشیده بود، غصب و کارگران آن حضرت را بیرون کرده و آن مزرعه را در اختیار خود گرفت. حضرت زهرا (علیهاالسّلام) برای اثبات حقّانیت خویش چنین فرمود: «امّا درباره ی فدک، همانا خداوند بزرگ قرآن را بر پیامبرش نازل فرمود و در آن امر کرد که حق من داده شود. «آت ذاالقربی حقه». چون من و فرزندانم نزدیک ترین مردم به پیامبر صلی الله (علیه السّلام) بودیم، رسول خدا فدک را به من و فرزندانم اعطا فرمود و آنگاه که حضرت جبرئیل آیه ی «درماندگان و مسافران» را بر پیامبر اسلام تلاوت کرد، پدرم فرمود: «یتیمان و مساکین» کسانی هستند که در سایه سار بارگاه الهی دست بر دامان پیامبر خدا و خاندانش دارند و با فاطمه و فرزندان او در دنیا و آخرت زندگی می کنند و «ابن السبیل» آنهایند که راه اهل بیت (علیهم السّلام) را می روند.»(12) عمر (با حالت اعتراض) گفت: پس خمس و غنائم جنگی و اموال عمومی کشور همه مال شما و پیروان شماست؟! پاسخ داد: امّا باغ های فدک، خداوند در قرآن(بخشیدن) آن را به من و فرزندانم واجب کرده است، غیر از پیروان و شیعیان ما، امّا خمس را خداوند برای ما و عموم پیروان و شیعیان ما تقسیم فرموده است، همان گونه که در قرآن خوانده می شود.» [عمر] دیگر بار پرسید: پس سهم دیگر مهاجران، انصار و تابعین چیست؟ حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) توضیح داد: آنها اگر پیروان و شیعیان ما باشند، از صدقات مشخص شده در کتاب خدا بهره مند می باشند. خداوند بزرگ و پیامبرش به این گونه تقسیم اموال عمومی رضایت داده اند که میزان بهره بردن از اموال عمومی، دوستی و اطاعت از خدا و اهل بیت (علیهم السّلام) است؛ نه دشمنی و مخالفت و (آگاه باشید) هر کس با ما دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است. هر کس با ما مخالفت کند، با خدا مخالفت کرده است و آن کس که با خدا دشمنی و مخالفت کند، عذاب دردناک و مجازات شدید از ناحیه ی خداوند در دنیا و آخرت بر او واجب می گردد.» عمر [خود را به بیراهه زده، پس از شنیدن این همه آیات و استدلال های روشن قرآنی] گفت: ای دختر محمّد! بر ادّعای خود دلیل و مدرک بیاور! حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) جواب داد: شما جابربن عبدالله و جریر بن عبدالله را قبول دارید و سخن آنان را تصدیق می کنید و از آنها دلیل و مدرک نمی خواهید(هر چه خواستند و گفتند پذیرفتید و به آنها دادید) [چه شده است که از من دلیل و بینه می طلبید؟ مدرک من در قرآن است.] 11- مطالبه ی حق از ابوبکر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در مطالبه ی حقّ خود نسبت به فدک، خطاب به ابوبکر فرمود: «پیامبر اسلام فدک را برای من قرار داده است، فدک را به من برگردانید.»(13) «تلاوت کننده ی سوره ی «حدید و واقعه و الرّحمن» در آسمان ها و زمین اهل بهشت خوانده می شود.»(14) «از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1. تلاوت قرآن، 2. نگاه به چهره ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، 3. انفاق در راه خدا.»(15) 12- خلیفه و اعتراف به خطا از گفته های تاریخی می توان استفاده کرد که شخص ابوبکر نیز در باطن امر، به حقّانیت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در امر «فدک» معتقد بوده است. در این خصوص به چند مورد و شاهد می توان اشاره کرد: 1. در «اصول کافی» از حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) روایتی نقل شده که در بخشی از آن آمده است: «در پی احتجاجات حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و گواهی امیرمؤمنان (علیه السّلام) و أمّ ایمن، ابوبکر در نوشته ای، دستور ترک تعرّض از فدک را صادر کرد و چون فاطمه (علیهاالسّلام) نامه را گرفت و برگشت، در راه، عمر خبردار شد و آن نامه را گرفت و پاره کرد و دور ریخت.»(16) 2. بنابرآنچه در کتاب «الامامة و السّیاسه» ذیل صفحه، به عنوان یک روایت آمده است: هنگامی که ابوبکر و عمر برای عذرخواهی! و عیادت به خانه ی فاطمه آمدند، ابوبکر با اعتراف به اشتباه خود در مورد فدک و خلافت چنین گفت: «ای حبیبه ی پیامبر خدا! ما تو را درباره ی میراثت از پدرت و در مورد شوهرت(امر خلافت) خشمگین و ناراحت کردیم.»(17) و آنگاه فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: «ما بالک یرثک أهلک و لا نرث محمّداً»؛ (18) چگونه خاندان تو از تو ارث ببرند و ما از حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ارث نبریم؟!» 3. بنا به نوشته ی مورّخ شهیر، مسعودی، ابوبکر هنگام مرگ از چند چیز اظهار پشیمانی و تأسّف کرد، از جمله اینکه گفت: ای کاش به تفتیش خانه ی فاطمه (علیهاالسّلام) اقدام نمی کردم.(19) در متون روایی و تاریخی، مواردی از این قبیل می توان یافت که بیانگر حقّانیت دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعوای خود و مظلومیّت اهل بیت (علیهم السّلام) و محکومیّت دستگاه حاکمه در اقدام خود می باشد و بهترین داور، خداوند است. 13- تحلیلی از جاحظ در موضوع بحث فدک علمای اهل سنّت نیز در مواردی بر پذیرش این حقیقت ناگزیر شده و عذر خلیفه را ناموجّه خوانده اند و به طور غیرمستقیم روایت خلیفه را مخدوش دانسته، مدافعات برخی متعصّبان عامّه را مردود شمرده اند؛ از جمله ی آنان جاحظ است که در رسائل خود به این مطلب پرداخته و می نویسد: برخی پنداشته اند که دلیل صدق گفتار ابوبکر و عمر در منع میراث و برائت آنها، این است که اصحاب رسول الله (علیهاالسّلام) دعوی آنان را رد نکردند؛ یعنی سکوت صحابه در برابر دعوی خلیفه تأییدی بر مدّعای او بود. سپس جاحظ به ردّ این پندار پرداخته و می گوید: اگر ستمدیدگان و آنان که حقّشان ضایع شده بود و طرح دعوا و شکایت داشتند، معترض نبودند، در این صورت سکوت می توانست دلیل بر صحّت مدّعای خلیفه باشد؛ در حالی که اعتراض فاطمه (علیهاالسّلام) تا بدانجا پیش رفت که وصیّت کرد ابوبکر بر جنازه اش نماز نخواند و هنگامی که برای مطالبه ی حقّ خود نزد ابوبکر آمد، گفت: «ای ابابکر! اگر تو بمیری، چه کسی از تو ارث خواهد برد؟» پاسخ داد: خانواده ام و فرزندانم. فاطمه (علیهاالسّلام) فرمودند: «چرا ما از پیامبر ارث نبریم؟» و بالأخره هنگامی که ابوبکر، فاطمه (علیهاالسّلام) را از ارث خود منع کرد و حقّش را نداد و فاطمه (علیهاالسّلام) ناامید شد و یاوری نیافت، گفت: «به خدا تو را نفرین می کنم.» و ابوبکر جواب داد به خدا تو را دعا می کنم... جاحظ سپس به نقل گفت و گوی حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) با ابوبکر و ملایمت ابوبکر در برابر سخنان تند حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) اشاره کرده، در بیان راز این ملایمت می نویسد: این دلیل بر برائت از ظلم و سلامت از جور نیست؛ زیرا مکر ظالم و سیاست مکّارانه گاه تا آنجا می رسد که مظلوم نمایی کند و سخن متواضعانه و منصفانه به کار می گیرد. در ادامه با اشاره به اقدام عمر در تحریم متعه می گوید: چگونه می توان عدم اعتراض صحابه را دلیل بر صحّت اقدام کسی دانست؟ در حالی که عمر در منبر گفت: دو متعه در عهد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ یکی متعه ی زنان و دیگری تمتّع در حجّ و من از آن دو نهی می کنم و مرتکب آن را مجازات می نمایم. با این وصف، کسی درصدد انکار و ردّ این اقدام عمر برنیامد و آن را تخطئه نکرد و اظهار شگفتی ننمود و از او توضیحی نخواست.(20) مقصود جاحظ این است که خلفا اقدامات متعدّدی داشتند که برخلاف سنّت و سیره ی نبوی بود و مردم، اینها رامی دیدند و اعتراض نمی کردند و این دلیل مشروعیّت نمی شود. پس به صرف اینکه مردم دعوی ابوبکر را در مورد ارث نبردن از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انکار نکردند، دلیلی بر صحّت دعوی او نیست و این موارد، مشابه دیگری داشته؛ چنان که در مورد تحریم متعه ی حج و متعه ی ازدواج از عمر دیدیم و به گفته ی جاحظ، سکوت در برابر کسی که مسلّط بر اوضاع است و امر و نهی، قتل، عفو، حبس یا آزادی را در دست دارد، دلیل روشن و حجّت قانع کننده نیست.(21) 14- غصب فدک و جنبه ی سیاسی آن برخورد خشونت بار دستگاه خلافت با دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اگر به دیده ی تحقیق بنگریم، جنبه ی سیاسی داشته، نه جنبه ی دینی. از یک سو می خواستند دست اهل بیت (علیهم السّلام) را از مال دنیا تهی کنند که پشتوانه ی حرکتی در جهت معارضه با غصب خلافت نباشد و از سوی دیگر، زمینه را برای بازپس گیری خلافت فراهم نکنند، همان گونه که ابن ابی الحدید می نویسد: در شهر «حلّه»، یکی از علوی ها به نام علی بن مهنا ذکّی، معروف به ذوفضایل به من گفت: فکر می کنی چرا ابوبکر و عمر «فدک» را از فاطمه گرفتند؟ پرسیدم: چه هدفی داشتند؟ گفت: خواستند پس از آنکه خلافت را گرفتند، انعطاف و نرمشی نشان ندهند و آن حضرت از آنان انعطاف نبیند و بدین سان زخمی بر زخم های دیگر نهادند. و نیز از قول یکی از متکلّمان امامیّه به نام علی بن نقی در بلده ی نیل آورده که: هدف آن دو در تصرّف غاصبانه ی فدک و خارج ساختن آن از دست فاطمه (علیهاالسّلام) جز این نبود که علی (علیه السّلام) با محصول و درآمد آن قدرت پیدا کند و با ابوبکر در خلافت، منازعه نماید و از فاطمه، علی و سایر بنی هاشم و فرزندان عبدالمطّلب را در خمس منع کردند. هرچند ابن ابی الحدید این گونه اظهارات را مورد انکار و استهزا قرار داده، امّا حقیقت امر جز این نبوده است. 15- امیرمؤمنان (علیه السّلام) و ماجرای فدک دوره ی بیست و پنج ساله ی سه خلیفه سپری شد و خلافت ظاهری با همه ی مشکلات و بحران هایش در کف با کفایت امیرمؤمنان (علیه السّلام) قرار گرفت. در این حال، اگر حضرت می توانست حقّ بر باد رفته ی اهل بیت (علیهم السّلام) را به خاندانش برگرداند؛ امّا چنین نکرد. چرا؟ این مسئله مورد تحلیل های گوناگون قرار گرفت؛ برخی تصوّر کردند اقدام حضرت علی (علیه السّلام) تأییدی بر سیره ی خلفای پیشین و امضای غصب فدک بود! که این تفسیر ناروایی است؛ زیرا آن حضرت از هر کس، بهتر می دانست که فدک متعلّق به حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) و اهل بیت (علیهم السّلام)است و برای این موضوع شهادت داد که ابوبکر نپذیرفت! همچنین امام علی (علیه السّلام) هم درد حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بود و موضع گیری های او را در برابر غاصبان تأیید و از وی حمایت می کرد. بنابراین، سکوت آن حضرت در مسئله ی فدک همانند سکوت او در برابر تصرّف خلافت بود، پس از اتمام حجّت های لازم که مصلحت اسلام و مسلمانان آن را ایحاب می کرد. آنچه برای امام علی (علیه السّلام) و حضرت زهرا (علیهاالسّلام) اهمیّت داشت و هستی خود را به پای آن فدا کردند، شریعت والای احمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در مقام حفظ آن، از هرچه هست، می توان گذشت، خلافت «فدک» و بالاتر از همه ی اینها، جان و تن و هر چه در توش و توان باشد. حضرت علی (علیه السّلام) پس از شهادت همسر مظلومش نیز راه و روش دیگری اتخّاذ نکرد و با مظلومیّت خود و خاندانش روزگار گذرانید. او هرگز علاقه ای به مال و مقام دنیا نشان نداد و اندیشه ی همسر بزرگوارش، حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام)، آخرت از فکر دنیا مشغولش می داشت و نیز آنچه در مدافعات آن بانوی بزرگ اسلام محور بود، احکام و سنن الهی بود که پدرش پایه گذاری کرد و چنان که گفتیم فدک بهانه ای بیش نبود. امیرمؤمنان (علیه السّلام) در ماجرای فدک، سخنی دارد که طیّ نامه ای به عثمان بن حنیف آن را متذکّر می شود و این سخن بیانگر موضع آن حضرت در ماجرای تأسّف بار فدک است. ایشان در این نامه می نویسد: «آری، از تمام آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، در دست ما تنها فدک بود که گروهی بر آن، دیده ی حرص و طمع دوختند و گروهی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین داور و حَکَم، خداوند است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار! در حالی که آرامگاه فردای آدمی قبری است که در تاریکی آن آثارش محو شود و اخبارش ناپدید گردد؛ گودالی که اگر با دست گورکن توسعه داده شود، سنگ و کلوخ در آن فرو ریزند و انبوه خاک، درزهایش را بپوشاند و همانا نفس سرکش را ریاضت می دهم تا در آن روزِ هراس انگیز بزرگ با امنیّت درآید و در آن لغزشگاه، استوار بماند.»(22) این سخن به صراحت می گوید، واگذاری «فدک» نه از روی رضایت، بلکه از روی بی رغبتی و اعراض از دنیا و حکمیّت و شکایت را نزد خدا بردن بود و این خود اعلام وضع صریح آن حضرت است، در مورد فدک. ابن ابی الحدید در شرح این بخش نامه، توضیح جالبی دارد. او می نویسد: در معنای سخن امام که می فرماید: «گروهی به فدک طمع بستند و گروهی سخاوتمند از آن گذشتند.» بدین معنی است که فدک را نادیده گرفتند و چشم از آن پوشیدند و نه جز این سخاوت در اینجا به معنای سخاوت حقیقی نیست؛ زیرا آن حضرت و خاندانش فدک را رها نکردند، مگر از روی غصب و زور. آن حضرت نظیر این الفاظ را در مورد غصب خلافت پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دارد و این سخنان، نشانه ی نارضایتی اوست. بنابراین پس از این سخنان می فرماید: «بهترین حَکَم، یعنی داور و حاکم خداوند است.» این سخن، سخن کسی است که شکایت دارد و تظلّم می کند.(23) در «زیارت غدیرِ امیرمؤمنان (علیه السّلام)» نیز به این تظلّم و شکوه اشاره شده و پس از مطرح ساختن غصب، «فدک» به عنوان مصیبتی اندوه بارتر از غصب خلافت و رّد شهادت امام علی (علیه السّلام) و حسنین (علیهم السّلام) از سوی حاکمان، چنین آمده است: «فمَا أعمَهَ مِن ظُلمِکَ عَنِ الحَقِّ ثُمَّ أَفرَضَوکَ سَهمَ ذَوَی القُربی مَکرا وَ أحادُوهُ عَن أهلِهِ جَورا فَلَمّا آلَ الأمرُ اِلَیکَ اجرَیتُهُم علی ما أجرَیا رَغبَةً عَنهُما بِما عِندَاللهِ لَکَ فأشبَهَت مِحنَتُکَ بِهِما مِحَنَ الأنبیاءِ عَلَیهِمُ السَّلام عِندَ الوَحدَةِ وَ عَدَمِ الأنصارِ...؛ چه کور دل است آنکه حقّ تو را به ستم پایمال کرد؛ سپس سهم ذوی القربی را با نیرنگ از تو گرفتند و با جور از اهلش دریغ داشتند. پس چون کار خلافت به تو بازگشت، همان گونه که آن دو کردند، عمل کردی و به امید ثواب الهی از آن، روی برتافتی. بدین سان ابتلای تو به آن دو به ابتلا و امتحان پیامبران شباهت داشت، آنگاه که تنها می شدند و یار و یاوری نداشتند...» 16- امیرالمؤمنین و تأسّی به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نکته ی دیگری که در زیارت بدان اشاره شد و روایات نیز به آن توجّه داده اند، این است که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در ماجرای فدک و خودداری کردن از اعاده ی آن در دوران خلافتش و تنها اعلام موضع زبانی، به پیامبران خدا (علیهم السّلام) و حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) تأسّی نمود که اگر از آنان چیزی را به زور می گرفتند، از آن چشم می پوشیدند و اعراض می کردند. در این خصوص چند روایت از امامان معصوم (علیهم السّلام) رسیده است؛ از جمله ابراهیم کرخی از امام صادق (علیه السّلام) می پرسد: چرا او و به چه علّت هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السّلام) به خلافت رسید، فدک را رها کرد؟ امام(علیه السّلام) در پاسخ فرمودند: «او به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا کرد، آنگاه که «مکّه» را فتح نمود و عقیل خانه ی آن حضرت را فروخته بود». پرسیدند: یا رسول الله! به خانه ی خود برنمی گردید؟ فرمود: «مگر عقیل برای ما خانه ای گذاشته است؟! ما خاندانی هستیم که اگر به ظلم از ما چیزی را بگیرند، باز پس نگیریم.» از این رو امیرالمؤمنین (علیه السّلام) پس از تصدّی امر، فدک را باز پس نگرفت...»(24) 17- پرونده ی فدک در محکمه ی تاریخ پرونده ی «فدک» هرگز از دفتر محاکمات حذف نشد. نه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و حضرت علی (علیه السّلام) آن را نادیده گرفتند و نه فرزندانشان؛ زیرا همان گونه که گفتیم بُعد معنوی فدک، اصل بود و نه ارزش مادّی آن. فدک نماد و مظلومیّت اهل بیت (علیهم السّلام) بود و مظلوم باید از مظلومیّت خود سخن بگوید وگرنه به ظلم، صحّه گذاشته و این در منطق دین روا نیست. در آینده ی تاریخ نیز می بینیم که فرزندان حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) و حضرت علی (علیه السّلام)، هرگاه فرصتی می یافتند داستان فدک را تازه می کردند تا از صفحه ی تاریخ و جغرافیای عقاید محو نشود و اگر خود فدک نیست، پرونده اش باز باشد و وجدان ها بر اساس آن، داوری کنند و چنان که وقایع تاریخی نشان می دهد، فدک از محدوده ی یک دهکده ی کوچک و یک مزرعه خارج شد و مفهوم وسیع تری گرفت؛ همان مفهومی که در مدافعات حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نیز نقش بنیادین داشت و بعداً پرده از روی آن برداشته شد. 18- مفهوم نمادین فدک حقیقت این است که بحث فدک از مرافعه بر سر یک مزرعه فراتر رفته و شکل کلّی تری به خود گرفت و آن به اساس حاکمیت مربوط می گردید. برای نمونه، حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) گفتاری با مهدی عبّاسی داشتند که فدک را با مفهوم نمادین آن به تصویر می کشید. علیّ بن ساباط می گوید: هنگامی که ابوالحسن، موسی (علیه السّلام) بر مهدی عبّاسی وارد شد و دید که حقوق غصب شده را باز پس می دهد، گفت: «ای خلیفه! چرا آنچه از ما به ستم گرفته شده، باز پس نمی دهی؟» مهدی گفت: ای اباالحسن! مقصودتان چیست؟ حضرت داستان فدک و فتح آن را برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به تفصیل بیان کرد و یادآور شد که این خالصه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به امر حق به زهرا (علیهاالسّلام) داده شد و در حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دست حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بود تا اینکه با روی کار آمدن خلیفه ی اوّل از دست او خارج شد؛ ولی با مدافعات حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و گواهی امیرمؤمنان (علیه السّلام) و امّ ایمن، ابوبکر حاضر شد آن را به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) واگذار کند؛ امّا عمر، مانع گردید تا بالأخره در تصرّف دستگاه خلافت درآمد پس از نقل این ماجرا، مهدی عبّاسی از امام خواست که حدود فدک را مشخّص کنند و امام فرمودند: «یک حدّ آن «به کوه احد»، حدّ دیگرش به «عریش مصر»(شهری مجاور مصر قدیم) و حدّ سوم به ساحل دریا و چهارم به «دومة الجندل»(ناحیه ای در«شام» از طریق «مدینه») منتهی می شود.»(25) مهدی عبّاسی گفت: همه ی اینها؟! امام فرمودند: «آری اینها سرزمین هایی است که پیامبر با سپاه و لشکر از اهلش متصرّف نشده.»، مهدی گفت: اینها زیاد است! باید درباره ی آن فکر کنم! شاید مهدی عبّاسی نیز مقصود امام (علیه السّلام) را فهمیده که این گونه پاسخ داده است و ممکن است مفّاد سخن امام (علیه السّلام) این باشد که قلمروی حکومت اسلامی به غصب در تصرّف حاکمان قرار گرفته و اگر قرار است حق به صاحب آن برگردد، از محدوده ی «فدک» فراتر می رود و باید به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واگذار شود؛ زیرا آنها ولیّ امر مسلمانان و صاحب اختیار کشور اسلامی اند؛ چون تنها آنها هستند که با عدل و داد می توانند، حکومت کنند و از حقوق توده های مردم حمایت خواهند نمود، چون اگر در اختیار افراد نالایق قرار گیرد، سرگذشت فدک نیز بدانجا منتهی می شود که مثلاً معاویه آن را سه قسم می کند؛ یک ثلث را به مروان حکم می دهد؛ ثلث دیگر به عمرو بن عثمان بن عفان و باقی مانده را به یزید بن معاویه!(26) و یک روز، تمام آن در اختیار مروان حکم، دشمن اهل بیت (علیهم السّلام) قرار گیرد و همین طور دست به دست خلفا بگردد و نه تنها به بیت المال و مستضعفان نرسد، در مقاصد شخصی و عیش و نوش حاکمان و حواشی آنها، مانند بقیّه ی بیت المال صرف شود؛ چنان که تحوّلات تاریخی فدک این را نشان می دهد. البتّه در پاره ای موارد نیز از سوی خلفا همچون عمر بن عبدالعزیز که تا حدودی به مظالم مردم می رسید، فدک به اهل بیت (علیهم السّلام) عودت داده شد یا در زمان مأمون نیز به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واگذار کردید که دعبل در این خصوص قصیده ای سرود که مطلعش این بود: أَصبَحَ وَجهُ الزَّمانَ قَد ضَحَکاً*** بَردُ مَأمُونَ هاشِمَ فَدَکّاً بر چهره ی زمان لبخند شادی نشست، آنگاه که مأمون، فدک را به بنی هاشم برگردانید. نکته ی آخری که در اینجا اشاره می شود، این است که این تحوّلات و واگذاری فدک از سوی برخی خلفا و غصب آن از سوی برخی دیگر، نشانگر دو مطلب است: 1. فدک به عنوان یک ابزار سیاسی و اهرم فشار بر اهل بیت (علیهم السّلام) مورد استفاده بوده؛ چنان که از آغاز نیز چنین بود؛ 2. آنها پذیرفته بودند که فدک واقعاً متعلّق به اهل بیت (علیهم السّلام) است و باید حق به حق دارش برگردد و این نتیجه ی مدافعات حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) بود که بعدها نیز در این راستا حرکت هایی صورت گرفت. در هر حال، اگرچه فدک به عنوان یک مزرعه یا دهکده، اهمیّت آن را نداشت که آن همه مورد مناقشه و مناظره قرار گیرد؛ امّا از بُعد سیاسی و بعد معنوی، اهمیّت داشت که این را باید محور اصلی مناقشات دانست. پینوشتها: 1. سوره ی مریم(19)، آیات 6-7. 2. سوره ی بقره(2)، آیه ی 180. 3. دلائل الامامه، صص 116 و 117؛ شرح نهج البلاغه، ج4، صص 129 و 130. 4. صحیح بخاری، ج8، ص 3. 5. شرح نهج البلاغه، ج4، صص 114، 117 و 127. 6. همان، ص 115. 7. صحیح بخاری، ج8، ص 3. 8. معجم البلدان، مادّه ی فدک. 9. فدک فی التاریخ، صص 47 و 48. 10. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 116. 11. همان. 12. بحارالأنوار، ج8، ص 105؛ مستدرک الوسائل، ج7، ص 291. 13. فتوح البلدان، ج1، ص 35. 14. کنزالعمّال، ج1، ص 582. 15. وقایع الایّام خیابانی، ج صیام، ص 295؛ نهج الحیاة، ص 271. 16. فدک فی التاریخ، صص 47 و 48. ضمنا برای شناخت موضع خلیفه ی دوم با این مسئله در زمان خلیفه ی اوّل، بنگرید به کافی، ج1، ص 443. 17. الامامة و سیاسة، ص 13. 18. همان. 19. مروّج الذّهب، ج2، ص 301. 20. الغدیر، ج7، ص 229-230. 21. به نقل از علّامه امینی در الغدیر، ج7، ص 225. 22. نهج البلاغه، نامه ی 45. 23. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 107. 24. علل الشرایع، ج1، ص 154؛ کشف الغمّه، ج1، ص 494. 25. کافی، ج1، ص 443. 26. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 111. منبع مقاله: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگی موعود عصر(عج)، (1391)، بدانید من فاطمه هستم، تهران: موعود عصر، چاپ اول /م |
||||||||
![]() |
![]() |
2 کاربر از فرنوش بخاطر پست مفیدش تشکر کرده اند | Hamed.Hamishe Abi (02-11-2020), سپهسالار (02-10-2020) |
![]() |
#2 | ||||||||
كلانتر سايت ![]() تاريخ عضويت: Nov 2013
محل سكونت: خراسان
سن: 35
پست ها: 11,122
تشكرها (از ديگران): 979
تشكر شده 4,951 بار در 3,516 پست
چوق (ثروتمند شماره 26):
1,848,395
پاداش داده شده 128 مرتبه تاکنون 58 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 462 مرتبه
|
![]()
قبلنا یلی برا خودش یلی بوده
![]() |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#3 | ||||||||
مديريت كل سايت ![]() تاريخ عضويت: Sep 2007
محل سكونت: ı̴̴̡ ̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı
سن: 33
اسم واقعی: محمد خالدنژاد
پست ها: 49,219
تشكرها (از ديگران): 30,382
تشكر شده 24,124 بار در 11,646 پست
![]() پاداش داده شده 514 مرتبه تاکنون 453 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,244 مرتبه
|
![]()
الان دیگه یلیه ادمینه
![]() __________________ ![]() |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#4 | ||||||||
كلانتر سايت ![]() تاريخ عضويت: Nov 2013
محل سكونت: خراسان
سن: 35
پست ها: 11,122
تشكرها (از ديگران): 979
تشكر شده 4,951 بار در 3,516 پست
چوق (ثروتمند شماره 26):
1,848,395
پاداش داده شده 128 مرتبه تاکنون 58 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 462 مرتبه
|
![]()
مگه از قبل نبوده؟
![]() |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#5 | ||||||||
مديريت كل سايت ![]() تاريخ عضويت: Sep 2007
محل سكونت: ı̴̴̡ ̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı
سن: 33
اسم واقعی: محمد خالدنژاد
پست ها: 49,219
تشكرها (از ديگران): 30,382
تشكر شده 24,124 بار در 11,646 پست
![]() پاداش داده شده 514 مرتبه تاکنون 453 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,244 مرتبه
|
![]()
قبلن یلیه خونشون بود
![]() |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#6 | ||||||||
كلانتر سايت ![]() تاريخ عضويت: Nov 2013
محل سكونت: خراسان
سن: 35
پست ها: 11,122
تشكرها (از ديگران): 979
تشكر شده 4,951 بار در 3,516 پست
چوق (ثروتمند شماره 26):
1,848,395
پاداش داده شده 128 مرتبه تاکنون 58 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 462 مرتبه
|
![]() ![]() |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#7 | ||||||||
مديريت كل سايت ![]() تاريخ عضويت: Sep 2007
محل سكونت: ı̴̴̡ ̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı
سن: 33
اسم واقعی: محمد خالدنژاد
پست ها: 49,219
تشكرها (از ديگران): 30,382
تشكر شده 24,124 بار در 11,646 پست
![]() پاداش داده شده 514 مرتبه تاکنون 453 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,244 مرتبه
|
![]() ![]() |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#8 | ||||||||
مدیر انجمن دین و اندیشه زوم پرشین سون ![]() تاريخ عضويت: Nov 2013
سن: 23
اسم واقعی: نازنین
پست ها: 33,818
تشكرها (از ديگران): 5,701
تشكر شده 14,354 بار در 10,053 پست
![]() پاداش داده شده 634 مرتبه تاکنون 1,270 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 716 مرتبه
|
![]() ![]() __________________ اَللّهــمَّ صـــَلِّ عَلی مُحَـــمَّـــد وَ آلِ مُحَـــمَّـــــد وَ عَجِّـــل فَرَجَهُم
نــذرِ سَــلامَــتـیـت |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
فاطمه, مظلومیت, نماد, حقانیت, حضرا, حضرت, س |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|