![]() |
![]() |
#11 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,008
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]()
گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت گفتم روم از کوی تو گفتا به سلامت گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشق گفتم چه بود حاصل آن گفت ندامت هر جا که یکی قامت موزون نگرد دل چون سایه به پایش فکند رحل اقامت در خلد اگر پهلوی طوبیم نشانند دل میکشدم باز به آن جلوهٔ قامت عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزی در بر کنم از وصل تو تشریف کرامت دامن ز کفم میکشی و میروی امروز دست من و دامان تو فردای قیامت امروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگ بر خاک شهیدان تو خار است علامت ناصح که رخش دیده کف خویش بریده است هاتف به چه رو میکندم باز ملامت |
||||||||
![]() |
![]() |
کاربر زير از taha بخاطر پست مفیدش تشکر کرده است | Hamed.Hamishe Abi (10-04-2020) |
![]() |
#12 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,008
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم که: لبت، گفت: شکر میگویی گفتم که: رخت، گفت: قمر میگویی گفتم که: شنیدم که دهانی داری گفتا که: ز دیده گو، اگر میگویی |
||||||||
![]() |
![]() |
کاربر زير از taha بخاطر پست مفیدش تشکر کرده است | Hamed.Hamishe Abi (10-04-2020) |
![]() |
#13 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,008
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی گفتم: به خواب دیدن زلفت چگونه باشد؟ گفتا: که خویشتن را در پیچ و تاب بینی گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی! گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟ گفتم: خراب گشتم در دور چشم مستت گفتا: که هر چه بینی مست و خراب بینی گفتم: لب تو دیدن صد جان بهاست او را گفتا: مبصری تو، در لعل ناب بینی گفتم: که روز سلمان شب شد ز تار مویت گفتا: نگر به رویم تا آفتاب بینی |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#14 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,008
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم مگر ز رویت زاهد خبر ندارد گفتا که تاب خورشید هر بی بصر ندارد گفتم بکوی عشقت پایم بگل فرو شد گفتا که کوچه عشق راهی بدر ندارد گفتم سرای دل را ره کو و در کدام است گفتا بدل رهی نیست این خانه در ندارد گفتم تو گوی خوبی از دلبران ربودی گفتا که مادر دهر چون من پسر ندارد گفتم که بر فلک هست خورشید و ماه تابان گفتا که همچو روئی شمس و قمر ندارد گفتم رهی بکویت بنمای اهل دل را گفتا که راه عشقست راهی دگر ندارد گفتم که از غم تو تا چند زار نالم گفتا که در دل ما زاری اثر ندارد گفتم که فیض در عشق از خویش بیخبر شد گفتا کسیست عاشق کز خود خبر ندارد |
||||||||
![]() |
![]() |
کاربر زير از taha بخاطر پست مفیدش تشکر کرده است | moham@d (09-11-2023) |
![]() |
#15 | ||||||||
عضو پرشين سون ![]() تاريخ عضويت: Sep 2023
پست ها: 13
تشكرها (از ديگران): 12
تشكر شده 13 بار در 13 پست
![]() پاداش داده شده 1 مرتبه
|
![]() دیدم شتابان میروی ، گفتم کجا یکدم بمان
گفتی نمی خواهم تو را تنها بمان با مردمان گفتم نشاید اینچنین با این دلم بازی کنی گفتی که نتوانی مرا با گریه ات راضی کنی گفتم در این شهر خشن در خانه ماندن بهتر است باید ز مار سمی خوشرنگ دنیا دل گسست گفتی خمش ، من میروم با تو نماند هیچکس بودن کنارت در قفس هیهات حتی یک نفس گفتم که پس یکدم بمان تا روی ماهت بنگرم گفتی که من مه نیستم خود سوی ماه دیگرم گفتم مرا با خود ببر گفتی نخواهم دردسر گفتم خبر از من بگیر گفتی نگیر از من خبر گفتم که تا برگشتنت من منتظر می ایستم گفتی به فکر من مباش من هم به فکرت نیستم گفتم چه شد پیمان تو تا انتهای جان تو خندیدی و گفتی به من طومار آن از آن تو آن روز رفتی بعد از آن شد خیره چشمانم به در تا یا خود آیی از در و یا آید از سویت خبر اما شبی در خواب خود رفتم مزار عاشقان دیدم در آن قبر دلم انگشت ماندم بر دهان کین دل به نام رهگذر بر روی سنگ قبر زرد با دست خود حک کرده بود ای آنکه رفتی برنگرد... |
||||||||
![]() |
![]() |
کاربر زير از moham@d بخاطر پست مفیدش تشکر کرده است | taha (10-02-2023) |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
گفتم, گفتا |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|