![]() |
|
پورتال پرشين | راهنمایی | جــوایز | IShop | وبلاگ پرشین | تماس با ما |
![]() ![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک | حالت نمایش |
![]() |
#131 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]()
آمد از کتم عدم این نطفه در ملک وجود در لباس آدم آمد کرد خود را خود سجود صورتی بر زد ز باد و خاک بر آتش قرار چون ندید آن دیو ناری زان نکرد او را سجود طالبا! آن «رق منشوری » وجه آدم است سوره اسما بخوان از سوره و آیات هود یافته حرف و حروف تلک آیات الکتاب ماه روی یوسفی دل از زلیخا می ربود هشت و شش تکرار بی تکرار چون خمس و زکات تلک آیات الکتاب از حرف چون آیینه بود سر قرآن است و ظاهر شد ز فضل لم یزل گر مسلمان را مسلم نیست گبر است و یهود چون مسلمان سر واسجد و اقترب را درنیافت نامسلمان است و وارون طبع چون دیو مشود(؟) سر قرآن را نخواند از لوح محفوظ خدا دیو ناری بود از آن بر آسمان راهش نبود شهر علم مصطفی را چون علی بابهاست نام او را هشت نطق است در از آن خواهد گشود |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#132 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() بازآ که بی رویت شدم سیر از جهان و جان خود یارب مبادا هیچ جان دور از بر جانان خود ای گنج حسن دلبران ویران شد از عشقت دلم باری نگاهی باز کن بر گوشه ویران خود تا کی مرا لؤلؤی تر بارانی از چشم ای صنم در حسرت لعل لب و دردانه دندان خود هست از غمت سوزان دلم با آن که دایم تا میان در آبم ای سرو روان از دیده گریان خود جز وصل رویت روز و شب حاجت نخواهم از خدا بلبل چه خواهد از خدا غیر از گل خندان خود درد جگرسوز مرا وصل تو درمان است و بس یارب چه سازم چون کنم با درد بی درمان خود شد روز عمرم بی رخت، تا کی مرا روزی شود آن شب که بینم که در نظر روی مه تابان خود (بارد نسیمی دم به دم اشکی چو زر بر روی زرد باری به خنده باز کن لعل لب خندان خود) |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#133 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() نیستم یک دم ز عشقت ای صنم پروای خود رحمتی کن رحمتی بر عاشق شیدای خود سایه طوبی ز قدت بر سر اندازم شبی تا که برخوردار باشی از قد و بالای خود روز و شب پیش خیالت هستم از جان در سجود عاشق حق کی پرستد جز بت زیبای خود خانه دل جاودان جای تو کردم، حاکمی گر کنی معمور، اگر ویرانه سازی جای خود هر زمان آشفته تر می بینم از زلفت بسی بی رخت حال دل بیمار پرسودای خود ای به رقص آورده اجزای وجودم ذره وار در هوای آفتاب حسن بی همتای خود هر نفس می بینم از درد فراقت سوخته همچو شمع ای سرو سیم اندام سر تا پای خود در غم لعل لب و دردانه دندان تو لعل و درها دارم از مژگان خون پالای خود چون مه تابان برافروز از رخ، ایوانم شبی تا بگویم با دو زلفت یک به یک غمهای خود وصل رویت را دو عالم کرده ام قیمت ولی جوهری داند بهای گوهر یکتای خود آنچه بر جان نسیمی از فراقت می رود با دل کوه ار بگویی برکند از جای خود |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#134 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() آفتاب روی یار از مطلع جان رخ نمود یا مه من از شب زلف پریشان رخ نمود در شب زلفت ز راه افتاده بودم ناگهان شمع روی شاهد غیب از شبستان رخ نمود ذره وار آمد به چرخ اجزای عالم سر به سر کان پری رخساره چون خورشید تابان رخ نمود ای فقیه بی طهارت دفتر دانش بشوی کز رخ و زلف نگارم سر قرآن رخ نمود گو بیا خلوت نشین و عرضه کن اسلام را کز سواد کفر زلفش نور ایمان رخ نمود راز جان عاشقان از پرده بیرون اوفتاد کز نقاب «کنت کنزا» حسن جانان رخ نمود ساقیا چون چشم مستش جام می در گردش آر کان گل خوش منظر از طرف گلستان رخ نمود ای کلیم عشق اگر مشتاق دیداری بیا کآتش حق زان دو زلف عنبرافشان رخ نمود بشنو ای عاشق به گوش جان که می گوید لبش تشنگان را مژده بادا کآب حیوان رخ نمود ای که می گویی دوا دور است و درد از حد گذشت داروی دلها رسید از غیب و درمان رخ نمود حسن حق در صورت خوبان به چشم سر بدید چون نسیمی هر که او را فضل یزدان رخ نمود |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#135 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() قبله عشاق عارف صورت رحمان بود جان و دل در عشق جانان باختن خوب آن بود پیش روی خوبرویان سجده می آرم، فقیه! قبله ای کی به ز روی و صورت خوبان بود زاهد اندر عشق او در باز جان و دل چو من زان که هر کو عشق او زینسان بود انسان بود نکته سر خدا در صورت خوبان خفی است محرم این نکته جان عاشق حیران بود کی به جان واماند از جانان، بگو ناصح، کسی عاشق مقتول خود را چون دیت جانان بود رنج و اندوه فراق عاشق غمدیده را صورت سبع مثانی وجه او درمان بود ناصحا فکر من اندر عشق او جان دادن است کی مرا فکر غم زولانه و زندان بود عشق می بازد نسیمی تا اثر باشد از او عشق بازی با جمال دوست جاویدان بود |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#136 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گر ماه من شبی چون تابان قمر برآید باشد سر زوالش خورشید اگر برآید باد صبا چو زلفش برهم زند ز سودا دور از رخ چو ماهش دودم ز سر برآید جان بردن از فراقش نتوان به هیچ رویی زین شام تیره یک شب صبحم اگر برآید کام دل از تو مشکل گفتم برآید اما گر باشدت به رحمت با ما نظر برآید هردم خیال یارم چون بگذرد به خاطر فریاد در دل افتد آه از جگر برآید در عشق ماهرویان، عاشق عجب نباشد از نام و ننگ و تقوی وز خواب و خور برآید هرکس به جست و جویی در بحر آرزویت تا خود که را به طالع روزی گهر برآید هیهات اگر چو رویت تا انقراض عالم بر چرخ آفرینش ماه دگر برآید ناصح چرا ز عشقش، گوید، حذر نکردی کس با قضا، بگو، چون ای بی بصر! برآید روزی که قامتش را گیرم به بر ولیکن باشد خلاف عادت گر سرو در برآید بر دار عشق جانان چون بررود نسیمی آوازه اناالحق از خشک و تر برآید |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#137 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() شبی که ماه من از مطلع جمال برآید مه تمام ببینی که با کمال برآید نهال سرو بلندت به روضه گر بخرامد درخت سدره و طوبی ز اعتدال برآید نقاب سنبل مشکین ز برگ لاله برافکن میان باغ که تا گل ز انفعال برآید به پیش روی تو مه گفت می روم که برآیم چو مهر، دارد اگر خاطر زوال، برآید بود به مصحف رویت تفألم همه، زانرو همیشه سوره یوسف مرا به فال برآید خیال قد تو برمی زند سر از دلم آری میان دل، الف، ای سرو ناز، دال برآید اگر چو اهل زمینت ملک جمال ببیند ز قدسیان سما «جل ذوالجلال » برآید دمید گرد لب روح پرورت خط مشکین چو سبزه ای که ز سر چشمه زلال برآید ز شمع روی تو تابی بر آفتاب اگر افتد به ابروی تو که پیوسته چون هلال برآید میان صومعه بیتی از این غزل چو بخوانند هزار ناله مستانه ز اهل حال برآید نسیمی از دهنت می دهد نشان حقیقت که را رسد که جز او گرد این خیال برآید |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#138 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() به جان وصل تو میخواهم ولیکن برنمیآید به دست عاشق این دولت به جان و سر نمیآید سر زلفش رها کردن، به جان، نتوان ز دست ای دل که عمری کان ز کف بیرون رود دیگر نمیآید دلم چون با سر زلفش کند عزم سفر با او به منزل جز مَهِ رویش کسی رهبر نمیآید به خوبی میکند دعوی که با رویش برآید مَهْ (چو رویش دید میداند که با او برنمیآید) (به رغم منکر رویت من آن حقبین حقدانم) که جز روی توام رویی بر این رو بر نمیآید لبش میخواند ای ساقی سقاهُم ربهم بشنو که محروم از مِیِ وحدت بر این ساغر نمیآید به دریای غم عشقش فرو رو گر گهر خواهی که کس را اندر این دریا به کف گوهر نمیآید ز چشم دلبرم بر دل چه میآید چه میپرسی مرا بر دل چه چیز است آن کزان دلبر نمیآید نسیمی صورت حق را، به حق، روی تو میداند چه باشد منکرِ حق را، گَرَش باور نمیآید |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#139 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() مقام عشق مهرویان دل پردرد میباید دل پردرد جانبازان ز هستی فرد میباید طریق عشق آن دلبر به بازی کی توان رفتن ره مردان مرد است این، در این ره مرد میباید دل و دامن ز آلایش نگه دار ای دل عارف که از زنگ، آینه صافی و ره بیگرد میباید چو شمع ای عاشق آه گرم و روی زرد حاصل کن که عاشق را سرشک گرم و آه سرد میباید نشان عاشق صادق رخ زرد است و سوز دل ز عشقش سوز دل گر هست روی زرد میباید به خواب و خور مشو عاشق چو حیوان گرنه حیوانی که انسان چون ملک فارغ ز خواب و خورد میباید ز خار فرقت ای بلبل منال امروز و دم درکش ز باغ وصل گل فردا تو را گر وَرد میباید دم سرمای دی گرچه چمن را کرد افسرده برای نوبهار و گل زمان برد میباید مگو در عشق آن دلبر که خواهم کرد جان قربان دل این کار اگر داری حدیث از کرد میباید بیا با مهرهٔ عشقش دو عالم را بباز ای دل که عشق پاکبازان را از این سان نرد میباید نسیمی را به درد خود دوایی بخش و درمان کن که جان دردمندان را همیشه درد میباید |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#140 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,417
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() مرا خون هست از چشمم، می و ساغر نمیباید چنین مخمور و مستی را مِیِ دیگر نمیباید چو می در خُم همیجوشم، بدین سر پرده میپوشم ظهور کنت کنزا را جز این مظهر نمیباید بیا ای ساقی باقی که مستان جمالت را به غیر از شمع رخسارت چراغی درنمیباید به جز نقل لبش با ما مگو ای مطرب مجلس که اهل ذوق را نقلی جز این شکّر نمیباید اگر با زلف او داری سر سودا، ز سر بگذر که با سودای زلف او هوای سر نمیباید چو شمع از آتش عشقش برافروز ای دل عارف که تنها در غم عشقش رخ چون زر نمیباید مجو جز گوهر وصلش ز بحر کاف و نون ای دل که غواصان معنی را جز این گوهر نمیباید ز الفقر خط و خالش سواد الوجه اگر داری فقیر پایه قدرت از این برتر نمیباید چو خاک آستان او مرا بالین و بستر شد جز این بالین نمیخواهم، جز این بستر نمیباید مرا آن چهره زیبا بس است ای سنبل رعنا قرین گل جز این ریحان جانپرور نمیباید نسیمی حرف نام خود سترد از دفتر عفت که نام هرکه عاشق شد در این دفتر نمیباید |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
فارسی, نسیمی, اشعار, دیوان |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|