![]() |
|
![]() |
#1 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#2 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت گفتا گواه جرحست تردامنست چشمت گفتم به فر عدلت عدلند و بیغرامت گفتا که بود همره گفتم خیالت ای شه گفتا که خواندت این جا گفتم که بوی جامت گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت گفتا کجاست خوشتر گفتم که قصر قیصر گفتا چه دیدی آن جا گفتم که صد کرامت گفتا چراست خالی گفتم ز بیم رهزن گفتا که کیست رهزن گفتم که این ملامت گفتا کجاست ایمن گفتم که زهد و تقوا گفتا که زهد چه بود گفتم ره سلامت گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت خامش که گر بگویم من نکتههای او را از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#3 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم که چیست راهزن عقل و دین من گفتا که چین زلف و خط عنبرین من گفتم که الامان ز دم آتشین من گفتا که الحذر ز دل آهنین من گفتم که طرف دامن دولت به دست کیست گفتا به دست آن که گرفت آستین من گفتم که امتحان سعادت به کام کیست گفتا که کام آن که ببوسد زمین من گفتم که بخت نیک بگو هم قرین کیست گفتا قرین آن که شود هم نشین من گفتم که بهر چاک گریبان صبح چیست گفتا ز رشک تابش صبح جبین من گفتم که از چه خواجه انجم شد آفتاب گفتا ز بندگی رخ نازنین من گفتم که ساحری ز که آموخت سامری گفتا ز چشم کافر سحر آفرین من گفتم کجاست مسکن دلهای بی قرار گفتا که جعد خم به خم چین به چین من گفتم هوای چشمهٔ کوثر به سر مراست گفتا که شرمی از لب پر انگبین من گفتم کدام دل به غمت خرمی نخواست گفتا دل فروغی اندوهگین من |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#4 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#5 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند گفتم خراج مصر طلب میکند لبت گفتا در این معامله کمتر زیان کنند گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه گفت این حکایتیست که با نکته دان کنند گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود گفتا به بوسه شکرینش جوان کنند گفتم که خواجه کی به سر حجله میرود گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند گفتم دعای دولت او ورد حافظ است گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#6 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گل گفت مرا نرمی از خار چه میجویی گفتم که در این سودا هشیار چه میجویی گفتا که در این سودا دلدار تو کو بنما گفتم نشدی بیدل دلدار چه میجویی گفتا هله مستانه بنما ره خمخانه گفتم که برو طفلی خمار چه میجویی گفتا ز چه بیهوشی بنمای چه مینوشی گفتم برو ای مسکین هشدار چه میجویی گفتا که چه گلزار است کز وی نرسد بویی گفتم اگرت بو نیست گلزار چه میجویی گفتا که وفاجویان خوابی است که میبینند گفتم که خیال خواب بیدار چه میجویی |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#7 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم: گلست، یا سمنست آن رخ و ذقن؟ گفتا:یکی شکفته گلست و یکی سمن گفتم: در آن دو زلف شکن بیش یا گره؟ گفتا:یکی همه گرهست و یکی شکن گفتم: چه چیز باشد زلفت در آن رخت؟ گفتا:یکی پرند سیاه و یکی پرن گفتم: دو زلف تو چه فشانند بر دو رخ؟ گفتا: یکی به تنگ عبیر و یکی به من گفتم: زمن چه بردند آن نرگس دو چشم؟ گفتا: یکی قرار تو برد و یکی وسن گفتم: تن من و دل من چیست مر ترا؟ گفتا: یکی میان منست و یکی دهن گفتم: بلای من همه زین دیده و دلست گفتا: یکی از این دو بسوز و یکی بکن گفتم: مرا دو بوسه فروش و بها بخواه؟ گفتا: یکی به جان بخر از من یکی به تن گفتم: که جان طلب کنی از من به بوسهای گفتا: یکی همی ز تو باشد یکی ز من گفتم: دو چیز چیست ز روی تو خوبتر گفتا: یکی سخاوت صاحب یکی سخن گفتم: که نام صاحب و نام پدرش چست گفتا: یکی خجسته پی احمد یکی حسن گفتم: رضا و خدمت صاحب چه کم کند گفتا: یکی نیاز ولی و یکی محن گفتم: دو دست خواجه چه چیزست جودرا گفتا: یکی خجسته مکان و یکی وطن گفتم: دو گونه طوق به هر گردن افکند گفتا: یکی ز شکر فکند و یکی ز من گفتم: دلش چه دارد و عقلش چه پرورد گفتا: یکی مودت دین و یکی سنن گفتم: چه پیشه دارد مهر و هوای او گفتا: یکی ملال زداید یکی حزن گفتم: چه چیز یابد ازو ناصح و عدو گفتا: یکی نوازش و خلعت یکی کفن گفتم: موافقان را مهر و هواش چیست گفتا: یکی سلیح تمام و یکی مجن گفتم: که گر دو تیر گشاید سوی چگل گفتا: یکی چگل بستاند یکی ختن گفتم: که گر دو نامه فرستد سوی عمان گفتا: یکی عمان بستاند یکی عدن گفتم: چه باد حاسد او وان دگر چه باد گفتا: یکی به مادر غمگین یکی به زن |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#8 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال گفتا: منم دوای تو از درد من منال گفتم: شبم چو سال شد از بار هجر تو گفتا: به وصل روز کنم این شب چو سال گفتم که: با تو نیست مجال حکایتی گفتا: چو من رضا دهم آسان شود مجال گفتم: دلم به وصل تو تعجیل میکند گفتا: ز من به صبر توان یافتن وصال گفتم: به شام روی تو دیدن مبارکست گفتا که: بامداد مبارک ترم به فال گفتم که: هیچ گوش نکردی به قول من گفتا که: هیچ کار نیاید ز قیل و قال گفتم که: ابروی تو نشان میدهد بعید گفتا: نشان عید بود دیدن هلال گفتم: چه دامها که تو داری ز بهر من! گفتا که: دام من نه که زلفست و دانه خال؟ گفتم که: بوسهای دوسه بر من حلال کن گفتا که: بیبها نتواند شدن حلال گفتم: ز مویه شد تن مسکین من چو موی گفتا: ز ناله نیز بخواهی شدن چو نال گفتم که: پایمال فراق توام چرا؟ گفتا: ازان سبب که نداری به دست مال گفتم: ترا نیافت به شوخی کسی نظیر گفتا: مرا ندید به خوبی کسی مثال گفتم: سال من به جهان وصل روی تست گفتا که: نیست ممکن ازین خوبتر سال گفتم که: چاره نیست مرا در فراق تو گفتا که: چارهٔ تو شکیبست و احتمال گفتم: شبی خیال تو نزدیک من رسید؟ گفت: اوحدی، به خواب توان دیدن این خیال |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#9 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست گفتا که پری را چکنم رسم چنانست گفتم که نقاب از رخ دلخواه برافکن گفتا مگرت آرزوی دیدن جانست گفتم همه هیچست امیدم ز کنارت گفتا که ترا نیز مگر میل میانست گفتم که جهان بر من دلتنک چه تنگست گفتا که مرا همچو دلت تنک دهانست گفتم که بگو تا بدهم جان گرامی گفتا که ترا خود ز جهان نقد همانست گفتم که بیا تا که روان بر تو فشانم گفتا که گدا بین که چه فرمانش روانست گفتم که چنانم که مپرس از غم عشقت گفتا که مرا با تو ارادت نه چنانست گفتم که ره کعبه بمیخانه کدامست گفتا خمش این کوی خرابات مغانست گفتم که چو خواجو نبرم جان ز فراقت گفتا برو ای خام هنوزت غم آنست |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#10 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 104,199
تشكرها (از ديگران): 24,111
تشكر شده 41,554 بار در 27,682 پست
![]() پاداش داده شده 1,858 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی گفتم منم غریبی از شهر آشنائی گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری گفتم بر آستانت دارم سر گدائی گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی گفتم بمی پرستی جستم ز خود رهائی گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی گفتم از آنکه هستم سرگشتهئی هوائی گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند گفتم حدیث مستان سری بود خدائی |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
گفتم, گفتا |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|