![]() |
|
پورتال پرشين | راهنمایی | جــوایز | IShop | وبلاگ پرشین | تماس با ما |
![]() ![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک | حالت نمایش |
![]() |
#321 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,468
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]()
تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش که دلم برد بدان صورت جان افزایش چون جهان سربسر آرایش از آن رو دارد بچه آراسته شد روی جهان آرایش بر خود این جامه چو دراعه غنچه بدرم از تن چون گل و پیراهن گل پیمایش آن بت پسته دهن را لب همچون یاقوت شکرینست و منم طوطی شکر خایش چون بوصلش طمع خام تو ناپخته بماند ای دل سوخته تا چند پزی سودایش لاله را در چمن و غنچه گل را در باغ مشک در جیب کند طره عنبر زایش چون کسی را نبود دیده معنی روشن ای تن تو همه جان صورت خود منمایش بنده از دست جفای تو بجایی نرود که سر کوی تو بندیست گران برپایش ذره یی را که رخ روشن تو بر وی تافت آفتابی نتواند که بگیرد جایش یک کف از خاک سر کوی تو وز عاشق جان زر بمزدور ده و کار همی فرمایش سیف فرغانی از تست چو جام از باده که بکلی همه رنگ تو گرفت اجزایش |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#322 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,468
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() منم امروز دور از مشرب خویش بسر پویان بسوی مطلب خویش بلعلت تشنه شد آب روانم رها کن تشنه را در مشرب خویش تو خورشیدی و من بی نور رویت چنین تا کی بروز آرم شب خویش ز شوق ار بر دهانت می نهم لب نه لعل تو همی بوسم لب خویش چنانم متحد با تو که در تو همی یابم حرارت از تب خویش تو با این حسن اگرچه دین نداری امام عصری اندر مذهب خویش ترا از دوستی خواهم که چون جان کنم پیراهنی از قالب خویش مرا خود از سر غفلت خبر نیست که دارم پای تو در جورب خویش غم تو قوت من شد کسبم اینست حلالی می خورم از مکسب خویش بیاو از رقیب خود میندیش فلک را نیست بیم از عقرب خویش من از درد تو ای درمان دلها بیارب آمدم از یارب خویش بدین طالع ندانم از که نالم ز ماه دوست یا از کوکب خویش درین ره سیف فرغانی فروماند چنین تا کی دواند مرکب خویش |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#323 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 90,468
تشكرها (از ديگران): 24,081
تشكر شده 41,539 بار در 27,667 پست
![]() پاداش داده شده 1,857 مرتبه تاکنون 1,180 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,752 مرتبه
|
![]() سزد که صبر کنم بر فراق دلبر خویش ازآنکه وصلش ما را ندید در خور خویش بلطف خواندن از خدمتش ندارم چشم چو راضیم که نراند بعنفم از بر خویش بود بآب دهانش نیاز و خاک درش مرا برای لب خشک و دیده تر خویش مرا قلاده امید کرد در گردن زبس که همچو سگانم بداشت بر در خویش ز بهر بوسه پایش که دست می ندهد مرا بسی بسخن دفع کرد از سر خویش دهانم ار بلب او رسد چه غم باشد ازآنکه طوطی خود پرورد بشکر خویش دهد بنرخ سفال شکسته سیم درست کسی که سکه مهرش نگاشت بر زر خویش خبر نداشت ز خوبی خویش تا اکنون که شد بمیل من آگه ز حسن منظر خویش ببوستان شد و لایق ندید ریحان را بخادمی خط و زلف همچو عنبر خویش اگر فدای تو کردند هرکسی مالی بزر و سیم نمودند جمله جوهر خویش چو مال نیست مرا جان همی دهم بپذیر که شرمسارم ازین تحفه محقر خویش بسان سعدی راضی است سیف فرغانی گرش قبول کنی ور برانی از بر خویش |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
فرغانی, اشعار, دیوان, سیف |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|