![]() |
|
پورتال پرشين | راهنمایی | جــوایز | IShop | وبلاگ پرشین | تماس با ما |
![]() ![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک | حالت نمایش |
![]() |
#21 |
مدیران بازنشسته ایران تراک ![]() |
![]()
نام : محمد عمر(رح) نام پدر : ملااحمد فرزند ملاعبدالرحمن ، فرزند ملاعبدالجليل تاريخ تولد : ماه ذيحجه سال 1355 هجري قمري نسب : ايشان از سادات منطقه مي باشد و سلسله اي كه وي را به رسول اكرم (ص)متصل مي كند ، داراي سي و دو حلقه است كه با نگاهي هر چند گذرا ، به خوبي مي توان به ممتاز بودن آن تمام مقاطع ، از نظر بر جستگي هاي علمي و پرهيزگاري و مقبوليت هاي عامّه پي برد « شيخ ابوصالح موسي » و فرزند گرامي اش حضرت غوث اعظم ، « عبد القادر گيلاني » از چهره هاي شاخص اين زنجيره است كه اسم گرامي شان بيش از هر كس ديگري در سلسله نسب مولانا ، جلب توجه مي كند . نا گفته پيداست كه اين علاوه بر وجود شخصيتهاي منحصر بفردي مانند « فاطمه زهرا » (رض) و حضرت«علي مرتضي » (رض ) و اولاد پاكشان است كه سلسله نسب هاي ساير سادات ، به طرق مختلف به آنان پيوند مي خورد . اجداد مولانا (رح) در ميان عامّه و خواص ، از نظر پاكي و پارسايي و انسان دوستي ، از معروفيت و محبوبيت چشمگيري برخوردار بوده و همواره قرين احترامات خاص مردم مي زيستند . زندگاني مولانا مشتمل بر سه فصل مفصل مي باشد و چون هر فصل آن در شكل بخشيدن به شخصيت كنوني ايشان تأثير مهم داشته است ، هر كدام را جداگانه و اجمالاً مرور مي كنيم . فصل اول : دوران كودكي ( از دامان مادر تا محيط مدرسه ) در سال 1355 هجري قمري در يكي از شبهاي مبارك ذي الحجه در روستاي « انزاء» ( قريه اي مربوط به منطقه ي سرباز بلوچستان ) طفلي از پدر و مادري پاك از سلاله ي مقدس رسول الله (ص) چشم به جهان مي گشايد . اسم تاريخي اش به حساب ابجد « چراغ عليم » بر مي آيد و پدر بزرگ خانواده ، نامش را به« محمد عمر » تبديل مي كند و به بركات اسم ابر مرد تاريخ اسلام بر اين طفل نو ظهور ، اميد ها مي بندد . اين انتخاب مورد قبول همه ي اعضاي خانواده قرار مي گيرد . « محمد عمر » چون اولين پسر پدر و مادر است ، تولدش موجب مسرّت و شادي وصف نا پذير آنان مي شود و هر كدام در پهن دشت آرزوهايشان ، آينده اي زيبا و مبارك براي وي ترسيم مي كنند . محمد عمر(رح ) از سنين كودكي امتيازات خدادادي اش را ظاهر مي سازد و اين امتيازات ، فرقي واضح ميان او و ساير اطفال ايجاد مي كند . مادرش به وي مي گفت : « در طول شبهاي دراز ، مثل اطفال ديگر پريشانم نمي كردي ، تا اينكه خودم رحمم مي آمد و بر مي خواستم به تو شير مي دادم » وقتي كمي بزرگتر مي شود ، صفات يك مرد كامل در وجود كوچكش آشيان مي كند . او ظاهراً كودك است و همانند هم سن و سالانش علاقه ي زيادي به بازي هاي كودكانه دارد و در اين كار شب و روز نمي شناسد . اما در عين دارا بودن طبع كودكانه ، مردي بزرگ و عاقل به نظر مي رسد . در همين سنين عشق مفرطي به نماز ، روزه ، ذكر و خواندن درود پيدا مي كند . به اشعار عارفانه و نعت آميز علاقه بسيار نشان مي دهد و اشعار زيادي را از « ديوان حافظ» از بر دارد . عشق نبوي خمير فطرت اوست و از همان زمان عادت به سحر خيزي پيدا نموده است . در شجاعت و زور و بازو از همسالان خود پيشي گرفته و ياور محرومان است . در شبهاي تار، يكه و تنها براي آبياري درختان به باغهاي دور دست مي رود . او احترام و ارزش زايد الوصفي به والدين قايل است و در جلب رضاي آنان از انجام هيچ كاري شانه خالي نمي كند . نسبت به سه گروه محبت وافر احساس مي كند : علما و صوفيه و اهل شجاعت كه بعد ها خصوصيات همه آنان را يكجا در خود جمع مي كند وقتي پا به سن نه سالگي مي گذارد ، پدرش او را به دبستان مي برد . تا دو سال به جديت تمام درس مي خواند اما سال سوم حالش دگرگون مي شود و به دنبال آن براي هميشه دبستان را ترك مي گويد اما در مقابل ،عاشق كتاب هاي ديني است. تاسن ده سالگي كتابهاي ابتداعي از قبيل « گلستان سعدي » مجموعه ي « پنج كتاب » « ميزان و منشعب » ، « منيه المصلي »، « مختصر قدوري » را فرا مي گيرد . در يازده سالگي به دست « غلام محمد نقشبندي» خليفه مجاز « شاه ولي الله خراساني – هراتي » در سلسله ي نقشبنديه ي مجدديّه ي ، بيعت ودر لطايفي كه به وي تلقين مي شود ، با كمال ذوق و شوق ذكر مي كند . او در اين مدت كتاب « نور الظلم » را نزد استاد طريقتش مي خواند . استاد در پيشانيش آثار نبوغ عالي مي بيند و گاه گاه او را به تحصيل علوم ديني تشويق مي كند . باري كودك يازده ساله با تعجب از او مي پرسد « مگر براي شما در باره تحصيل من كشفي رخ داده ؟! » استاد مي گويد : « چرا عزيزم ! بلكه براي ما واضح شده است » فصل دوم : دوران تحصيل در( پاكستان- كراچي ) اين دوره از زندگي مولانا از سيزده سالگي وي شروع شده و به مدت پنج سال ادامه مي يابد . تشويقات استاد دلسوز ، فكر به ثمر رساندن زحمات والدين و تحقق بخشيدن به آرزو هايشان و در كنار اين دو ، ميل طبعي به فرا گيري علم قرآن و سنت ، همه و همه دست به دست هم داده و انگيزه اي قوي در وجود او براي جستجوي علم و دانش مي شوند . او در سال 1368 هجري قمري به مقصد « كراچي » شهر علم و عالم پرور پاكستان – از ايران خارج مي شود . در آن دوره زمان در « كراچي » انديشمندان و علماي برجسته اي وجود داشتند كه به علم و فرهنگ اسلامي رونق بسزا بخشيده بودند . در رأس همه آنها علمايي قرار داشتند كه در « دارالعلوم ديوبند » مركز بزرگ ديني كه با اهداف مذهبي – سياسي در هند فعاليت داشت ، پرورش يافته بودند نوجوان مسافر، سال اول ورودش به پاكستان را در مدرسه « احرار الاسلام » مي گذراند و سال ديگر وارد مدرسه ي بزرگ و خوش نام آن ديار ، يعني مدرسه ي « مظهر العلوم كدّه » مي شود رياست اين مدرسه بر عهده ي حضرت مولانا« محمد صادق » (رح) قرار داشت . نامبرده فارغ التحصيل «دارالعلوم ديوبند » و از شاگردان خاص حضرت شيخ الهند « محمود الحسن » (رح) بودند . خوشبختانه به سبب سفارش هاي پدر بزرگ مولانا به اين مرد بزرگ كه با وي رفاقت و صميميّتي ديرينه داشت ، طلبه ي تازه وارد همان لحظات اوليه ي ورود به مدرسه ، خودش را در هاله اي از محبت هاي رئيس مدرسه و ساير كاركنان مي بيند . اولين جمله اي كه جناب مولانا « محمد صادق » (رح) در باره طالب ايراني مي گويد اينست : « اين فرزند منست . دستار او را همين حالا ببنديد كه ان شاءالله مولوي مي شود » بدين ترتيب ، مسافر نوجوان از اوان ورود به مدرسه ي ديني كدّه مورد توجه مهتمم عاليقدر آنجا قرار مي گيرد و همچنان تا پايان تحصيلات ، زير سايه ي عنايات ايشان و ساير اساتذه بسر مي برد . اين شانس استثنايي يكي از بزرگترين عوامل موفقيت او در نيل به مقصد اصلي به حساب مي آيد . او علوم متعدد اسلامي را از علماي متبحر و صاحب نام حاصل مي كند : علم و ترجمه و تفسير قرآن و حديث را از عالم بزرگ ، حافظ كلام سرمدي و محدّث وقت ، حضرت مولانا « فضل احمد كراچوي » (رح) مي آموزد ؛ حلقه اي از زنجيره اي طلايي كه به حضرت « شاه ولي الله دهلوي »(رح) مي رسد و از آنجا با حلقات طلايي به امام اعظم « ابو حنيفه نعمان » (رح) و باز از آنجا با سلسله اي عالي به خاتم المرسلين (ص) ختم مي گردد . علم فقه ، نحو ، بلاغت ، تجويد و قرائت را از قاري معروف« حافظ قاري محمد رعايت الله ديوبندي » (رح) و علم ادب ، اصول ، منطق و صرف را از عالم فاضل ، مولانا « عبدالحليم افغاني » (رح) شاگرد ممتاز مولانا « انور شاه كشميري » فرا مي گيرد . افزون بر اينها ، در حضور اساتذه ي معروف ديگري نيز در زمينه هاي مختلف علمي شرف تلمّذ حاصل مي كند . زندگي هفت ساله در پاكستان ، افقي جديد و وسيع در مقابل ديد مولانا مي گشايد و در ضمن درس خواندن او را از نزديك با علماء انديشه ها ، مكاتب مختلف مذهبي و فكري و سياسي و ... آشنا مي سازد . ارتباط مستقيم و مداوم با شخصيتهاي مشهور علمي و انقلابي و عرفاني از آنجمله : « شاه عطاءالله »، « احمد علي لاهوري »، « عبد الله درخواستي »، « محمد يوسف بنّوري » ، «مفتي محمد شفيع»،«مولوي عبدالغني جاجروي »، « مفتي محمد عثمان بلوچ » «مولوي جالندري » و بسياري ديگر از چهره هاي معروف آن زمان ، تأثيرات و تحولات عميقي در فكر و روح و ظاهر مولانا مي بخشد و اين برخورد ها و امتيازات رفته رفته شخصيت جديدش را شكل مي دهد و او را از طالب العلمي كم تجربه و گمنام به عالمي متبحر ، با عمل ، مناظر و صاحب آوازه و احترام تبديل مي كند . او در آن ايام دوشادوش تحصيلات ، سخت مشغول تعليم ، تبليغ ، مناظره با مبتدعين و كجروها و فعاليت هاي ديگر است . حتي موفق مي شود دست به قلم برده و چند كتاب تحرير نمايد . او ديگر غريبه نيست و گمنام نيست . در فن ّ مناظره استعدادي شگرف و فوق العاده پيدا كرده و به سبب مناظرات غوغا برانگيزش اسمش در نزد عموم مردم و محافل علمي بر سر زبانها افتاده است :« محمد عمر ايراني »(رح) اكثر علماي آن سامان يا او را از نزديك مي شناسند يا اسمش را شنيده اند ! اينها همه موهبتهاي و موفقيتهايي است كه كمتر طلبه اي در حين تحصيل به آنها نايل مي آيد . از بزرگترين مناظره هاي مولانا كه براي او شهرت و محبوبيتي بي سابقه فراهم آورد ، مناظره او با « جود پوري » و « مفتي صاحبداد » و « عبد الحامد بدايوني » - سه تن از راهنمايان بزرگ مذهب « بريلويت » - بود كه ماجرايي جالب و شنيدني دارد . در اين مباحثه ي بزرگ و سرنوشت ساز ، مولانا تك وتنها موفق مي شود طرف مقابل را با شرم ساري به عقب نشيني وا داشته و مضحكه ي كوچك و بزرگ نمايد . همكاري هاي او در « حزب احرار» موثر است ؛ آنچنانكه وظايف خطير را بر عهده مي گيرد و يك بار به دليل همين فعاليت ها با بعضي از رهبران حزب ديني به زندان مي رود . بالاخره ، فصل دوم زندگي مولانا ، با اتمام تحصيلات در سال 1373 هجري قمري به پايان مي رسد و او به محض فراغت ، با كوله باري پر از اندوخته هاي علمي و تجربيات مهم و خاطره هاي شيرين ، رهسپار وطن مي گردد . فصل سوم : دوران خدمت به اسلام و مسلمانان ( در درّه ها و ارتفاعات كوه ونّ ) آخرين فصل زندگاني مولانا ، هنگامي شروع مي شود كه ايشان از پاكستان به بلوچستان ايران مراجعه مي كند . او حالا عالمي به تمام معنا با اهداف والاست و اين در حاليست كه از زندگاني اش هنوز بيست بهار هم نگذشته است . با تكميل علوم ظاهري ، تشنگي حقيقت جوي در روانش بر طرف نمي گردد ، لذا براي بدست آوردن گوهر باطن و معرفت ، در سال 1375 هجري قمري راهي افغانستان مي گردد و در آنجا بدست شفاگر غوث دوران، حضرت « شاه غوث محمد هروي » (رح) تجديد بيعت مي نمايد و پس از وفات وي – مدتها بعد – نزد فرزندش ، حضرت علامه « شاه بهاء الدين شهيد » (رح) تجديد اسباق و تحت ارشاد وي ، سلوك عارفانه اش را تكميل مي كند . مولانا با جدّيت تمام در منطقه ي خويش ، كار تبليغ را آغاز مي كند و در ردّ رسوم بي پايه و اعتقادات شرك آميز و بر افراشتن پرچم توحيد ، قدم هاي راسخ بر مي دارد . او هر جا كه مي رود ، با حرارت و سوز درون ، بر مغز هاي خشك و پوك اثر مي گذارد و با سخنان پر شور و مخلصانه اش مردم را با حقيقت آيين يكتا پرستي آشنا مي سازد و با اخذ بيعت صوفيانه از زن و مرد ، نور و معرفت را در قلوبشان مي تاباند . او در طول اين دوره دامنه ي سفرهاي تبليغي اش را در سرتا سر منطقه ي « سرباز » گسترانيده واز آنجا به جاهاي دور ودراز ، از جمله : افغانستان ، خاش، زاهدان ،ايرانشهر ،چانف ، نكهچ ،كاجه ،و... مي كشاند وهمين باعث هراس رژيم طاغوت مي شود كه بالاخره توسط مهره هاي حكومت جلب وتهديد به اعدام مي گردد اما او با توكل بر خداوند متعال كارش را كما كان ادامه مي دهد . در سال 1377 هجري . ق . به مساعدت جناب مولانا «تاج محمد نسكندي » مدرسه ي«عزيزيه» دپكور را كه به علت رفتن حضرت مولانا «عبدالعزيز »رحمه الله به زاهدان بي سر پرست مانده بود به مشوره خود ايشان به «انزاء» انتقال مي دهد وبدين تر تيب با همكاري مولانا اساس مدرسه ي ديني انزا را مي نهد و خود تا مدتي درآن به تدريس اشتغال مي ورزد تا اين كه در طي يكي از سفرهاي تبليغي گذرش به منطقه ي«كوه ون »مي افتد كه اغلب ساكنان آن معتقد به مذهب كفر آميز «ذكر» بودند .درآنجا احتياج شديد به اصلاح همه جانبه ي آنان احساس مي كند وبدين منظور در سال 1381 هجري.ق. به كمك همان مردم در روستاي «پاديگ»(خدا آباد )اساس مدرسه ي به نام «منبع العلوم»را مي گذارد كه بعدها در رديف معروف ترين مدارس ديني ايران براي خود جا باز مي كند. مولانا از آن پس ،كار دين را در همان مدرسه دنبال مي كند واز آن مدرسه به عنوان پايگاهي مطمئن براي اجراي اهداف ديني خويش واحياي تعاليم اسلامي والقاي آن به مردم در قالب تأليف ،تدريس ،موعظه و اخذ بيعت وتلقين ذكر استفاده مي كند.الحق مدرسه ي ديني «منبع العلوم»در بيدار سازي وبالا بردن سطح سواد وفرهنگ اسلامي مردم منطقه نقشي مؤثر داشته ودارد . تأليفات شيخ التفسير والحديث تعداد كتابها ورساله هايي كه حضرت شيخ التفسير والحديث نوشته اند از مرز هفتاد مي گذرد واين در عالم تصنيف عدد بزرگي است با توجه به كمبودها ونيازهاي مردم در زمينه هاي مختلف ،كتابهاي مولانا هم راجع به موضوعات مختلفي نگاشته شده است كه مي توان گفت مجموعه ي تأليفات ايشان نسخه اي مؤثر در رفع بيماريهاي گوناگون ديني واجتماعي واخلاقي مي باشد . عنوان اغلب كتابهاي حضرت ايشان بدين قرار مي باشد : 1-تبيين الفرقان (تفسير قرآن كريم ) 2-احسان الباري (شرح صحيح بخاري –در دست چاپ ) 3-مكتوب العاري (اختصار عمده القاري-در دست چاپ ) 4-انعام المنعم (شرح صحيح مسلم –در دست چاپ ) 5-الطاف الودود (شرح سنن ابي داوود – در دست چاپ ) 6-خيرالسرمدي (تقرير سنن ترمذي –در دست چاپ ) 7-كشاف التباريخ (تقارير مشكوه المصابيح ) 8-تقارير بلوغ المرام(در دست چاپ ) 9-فتاواي منبع العلوم كوه ون 10- مكتوبات سربازي 11-ضروريات مبلغين 12-فؤائد فاضله في بيان الفاتحه 13-خيرالمقاصد 14-كنز الدارين 15-زادالحقير للحاج الي بيت العلي الكبير 16-المنجيات والمهلكات 17-الهدايه في تحقيق الشرك في الرساله 18- تبصره عاجله في بيان فضائل بعض صحابه 19-اسلام وسائنس عالم 20-احداث العوام (همه بايد بدانند ) 21-ارشاد المجودين 22-قره العينين في مقدمات الصحيحين 23-اهميت ريش در اسلام 24-انوار دوازده گانه 25-موارد الشوارد 26-التحذير عن ارتكاب التصوير 27-ستر شرعي 28-پيكار با اسبال ازار 29-شمشير بران بر اشراك و بدعات دوران 30-ديوان عمر 31-سوغات برادران 32- مواعظ حسنه 33-صداي فطرت 34- حقيقت بردگي در اسلام 35- گلدسته بهارستان 36-شفاء الاسقام 37-ارغام الجاحد (در دفاع از مقام علمي امام اعظم رحمه الله ) 38-التحقيق الوجيز في مسئله التعويذ 39- سراغ حقيقت (خلفاي راشدين از ديدگاه امير المؤمنين ) 40- ارمغان دوستان 41-حكم الاحكام الربوبيه 42- خلاصه الحقائق 43- فضل الميمون في تعريفات الفنون 44- سر گذشت خود نوشت 45-گلشن جعفري در اسانيد عمري 46-منظومه الآلي (در عقيده ) 47-منثوره العوالي(شرح منظومه ) 48- التوضيح والاعلان في تحقيق تراويح رمضان 49-انوار ساطعه في بيان الفاتحه 50-وتد الايمان 51-خلاصه التصوف 52- تدبير دفع مصائب وبليات 53- توشه ناجي (شرح سراجي ) 54-هشدار به مسلمين 55-البينات للمتفرسين 56-پرسش وپاسخ هاي ارزشمند براي جوانان ارجمند 57-مقالات هفتگانه 58-نسب نامه 59- رفع اشتباهات از عدم وجود جمعه در دهات 60- شمشير حيدري (دربيان مضرات تلويز يون ) 61-وصيت نامه عمري 62- خورشيد تابان بر بردگان بلوچستان 63- آيا بيماريها مسري هستند ؟ 64-زكات اموال براي مدارس 65-رجاءالمقبول (ترجمه اسوه الرسول ) 66-ضمائرالحكمه (ترجمه بصائر الحكمه حكيم الامت ) |
![]() |
![]() |
![]() |
#22 |
مدیران بازنشسته ایران تراک ![]() |
![]()
ای بلوچستان
اي بلوچستان تويي اسرار من من بلوچم هر بلوچي يار من اي بلوچستان دواي درد من اي بلوچستان تويي تيمار من توتياي خاك تو در چشم من بوي تو درمان كند بيمار من من بلوچم نام من تاريخ من جز بلوچي كم بود غمخوار من من بلوچم مرد جنگي مرد كوچ مي نوازد مردي ام را تار من پير من مرشد كه بوده است در وجود آن محمد بوده است سردار من من مسلمانم مسلماني كنم سنتان مصطفي هم يار من گرچه گرمي ، گرچه خشكي كرده اي بوي خوش داري تويي گلزار من نام حق اندر زبان جاري شده نام حق اندر زبان تكرار من من مدارا مي كنم با خار دل مي رود در چشم دشمن خار من دست ياري سوي حق نِه اي جلال رحتمان حق بود تيمار من |
![]() |
![]() |
![]() |
#23 |
مدیران بازنشسته ایران تراک ![]() |
![]()
شير محمد اسپندار، استاد دو ني نواز ايران
با وجودي كه سن و سالي از او گذشته و نزديك هفتاد و سه سال دارد، هنوز سرزنده و سرحال است. او مي گويد: بيست سال تنها نوازنده دونلي (دو ني) در ايران بودم. سال دوم دبستان، فرار كردم پاكستان مادري نداشتم كه مرا به درس خواندن تشويق كند. از شش سالگي ني مي زدم. پدرم گفت به جاي اين كه بنشيني يك گوشه و ني بزني برو درس بخوان. مرا فرستاد كلاس اول ابتدايي. اما نامادري ام مي گفت: بي سواد باشي و كار كني بس است. پدرم ديگر نگذاشت كلاس دوم را بخوانم. من هم طاقت نياوردم و فرار كردم پاكستان. هر چه پدرم گفت گم مي شوي . گفتم: گم باشم (شوم) بهتراست تا اينجا (باشم).18 - 17 سالم شد كه رفتم يك رستوران ديدم مردم دور يك نفر جمع شدند كه دو ني مي نوازد. خيلي خوشم آمد گفتم بده من هم يك نگاهي بكنم. گفت من هندوام، تو مسلماني. ني ام را نمي دهم تو به دهانت بزني. بيا برويم بازار يكي برايت بخرم. رفتيم بازار تا برايم دو ني خريد. شروع كردم به نواختن انگار كه قبلا همه آهنگ ها را تمرين كرده بودم. بعد چند سال خوب قابل شدم تا اين كه سيد بزرگي در پاكستان مرد. اسمش جُمل شاه بود. در پاكستان به سيد، شاه مي گويند. مردم هر شب جمعه سر قبر او مي رفتند و ني نوازي مي كردند. براي جمل شاه مسابقه اي گذاشتند كه همه ني بزنند. من تمام آهنگ هاي پاكستاني ها را زدم. اما وقتي بلوچي خودمان را نواختم، هيچ كدام از آنها نتوانستند مثل من بزنند. نفر اول شدم هفت هزار(روپيه) پاكستاني بردم؛ آن زمان كه بيست كيلو آرد گندم يك پنج هزار روپيه بود. چهار پنج بار ديگر هم مسابقه دادم كه همه را برنده شدم. همه ني نوازان گفتند ما ديگر شركت نمي كنيم وقتي همه را اسپندار برنده مي شد ما براي چي بياييم. گفتم باشد ديگه شركت نمي كنم. تا اين كه سال 1337 برگشتم وطن. آن موقع مردم من را لو داده بودند كه اسپندار دو ني خوب مي نوازد و همه من را مي شناختند. بعد چند سال دعوتم كردند به جشن دربار . گفتم فرار مي كنم و دوباره مي روم پاكستان.دوستانم گفتند چرا فرار كني؟ اينجا زن گرفتي، بچه داري، زمين داري تا اينكه انقلاب اسلامي شد. بعد از آن شروع كردم به ني نوازي در جشنواره ها. تا حالا هم به كشورهايي چون فرانسه، پاناما، اكوادور، كاراكو، انگلستان، هند و آلمان رفته ام و ني زده ام. دو نلي (دو ني) ساز ايراني بوده. اما وقتي كه من برگشتم وطن هيچ كس آن را نمي زد. ما يك عده بلوچ در پاكستان داريم و يك عده در ايران. البته در پاكستان بلوچ نبوده همه از ايران رفتند. در زمان ابدالي ها پايتخت بلوچ كرمان بود بعد از دعواي شديدي فرار مي كنند به پاكستان و از زمان احمد شاه يا نادر شاه در آنجا سكونت مي كنند. عده كمي هم در ايران ماندند. ساز دو ني هم با آنها به پاكستان رفت و در ايران فراموش شد. من دوباره آن را آوردم ولي اين ساز بيگانه شده بود. بلوچ ها هم حالا ديگر در كرمان با اين ساز بيگانه اند. هندوستان هم تعدادي بلوچ دارد. يكي شان همان هندويي بود كه دو ني برايم خريد، همان آدمي كه مرا راهنمايي كرد اما هر كجاي دنيا هر كسي دو ني بنوازد بلوچ است. فقط يك شاگرد دارم فقط يك شاگرد به اسم حليم آتشگر دارم كه كارش خوب است اما خيلي مانده تا خيلي خوب بزند. در تهران، كرمان و زابل او را معرفي كردم. من ايرانشهرم و او زابل. از اينجا كه من در خانه نشسته ام تا خانه او 500 كيلومتر راه است. در بلوچستان همه مردم موسيقي دوست ندارند. به هنر اهميت نمي دهند. اينجا هيچ بلوچي حاضر نيست بچه اش دو ني ياد بگيرد. من هم كه هنرمندم كاري به كارشان ندارم اما آنها هيچ اهميتي به من نمي دهند. سه تا پسر دارم كه هر چه كردم هيچ كدام نواختن ياد نگرفتند. يكي شان كه حالا تهران است با او دو سال تمرين كردم اما ياد نگرفت كه نگرفت. من دوست دارم كه دو ني نوازي ياد بدهم. به مسولان گفتم در ايرانشهر يا هر شهر ديگري كه مي خواهيد امكانات بدهيد من درس مي دهم اما هيچ توجهي نكردند. بلوچ هاي پاكستان هم به دو ني نوازي بي توجه اند. آنجا هم دو ني نوازان قديمي همه مرده اند و چند تايي پير مرد مثل من مانده اند. |
![]() |
![]() |
![]() |
#24 |
مدیران بازنشسته ایران تراک ![]() |
![]() موقعيت جغرافيايي استان سيستان و بلوچستان استان سيستان و بلوچستان با وسعتي حدود 187502 كيلومتر مربع، در جنوب شرقي ايران و در مختصات جغرافيايي بيست و پنج درجه و سه دقيقه تا سي و يك درجه و بيست و هشت دقيقه عرض شمالي و پنجاه و هشت درجه و چهل و هفت دقيقه تا شصت و سه درجه و نوزده دقيقه طول شرقي واقع شده است. اين استان پهناور در سمت شرق با كشور پاكستان 900 كيلومتر و با كشور افغانستان 300 كيلومتر مرز مشترك دارد؛ در قسمت جنوب با درياي عمان به طول تقريبي 270 كيلومتر مرز آبي دارد و از قسمت شمال و شمال غرب با استان خراسان به طول 190 كيلومتر و در قسمت غرب با استان كرمان به طول 580 كيلومتر و با استان هرمزگان به طول 165 كيلومتر همجوار است. اين استان از دو ناحيه سيستان و بلوچستان تشكيل يافته است كه از لحاظ طبيعي با يكديگر كاملاً متفاوتند. ناحيه سيستان هشت هزار و صد و هفده كيلومتر مربع، در قسمت شمالي اين استان قرار دارد و حوزه مسطح و مسدودي است كه از آبرفتهاي دلتاي قديمي و فعلي رود هيرمند تشكيل شده است. ناحيه بلوچستان به مساحت صدو هفتاد و نه هزار و سيصد و هشتاد و پنج كيلومتر مربع منطقه وسيع كوهستاني است كه حد شمالي آن كوير لوت و حد جنوبي آن درياي عمان است.مرزهاي طولاني آبي و خشكي استان با كشورهاي افغانستان، پاكستان و كشورهاي حوزه خليج فارس، موقعيت ويژهاي را به آن بخشيده و سبب ايجاد شرايطي خاص شده است. چندگانگي و تنوع مذهبي، گويشهاي مختلف و نمود تعلقات قومي و قبيلهاي از ديگر ويژگيهاي اجتماعي اين استان است. بر اساس آخرين تقسيمات كشوري استان سيستان و بلوچستان سال هزار و سيصد و هفتاد و پنج داراي هفت شهرستان، بيست و نه بخش، شانزده شهر، نود و دو دهستان و شش هزار و سي و هشت آبادي داراي سكنه بوده است. شهرستانهاي آن عبارتند از: ايرانشهر، چابهار، خاش، زابل، زاهدان، سراوان و نيك شهر.جغرافياي طبيعي و اقليم استان در مطالعات زمينشناسي، منطقه شرق ايران را معمولاً به عنوان يك واحد مستقل بررسي ميكنند. اين منطقه در اواخر دوران سوم زمينشناسي در اثر جنبشهاي كوهزايي از دريا جدا شده و در آن ابتدا رسوبات آهكي از نوع دريايي و سپس رسوباتي با مواد نسبتاً درشت و نرمروي هم انباشته شده است. قسمت جنوبي استان (مكران) يكي از مناطق در حال فرونشستن تدريجي است و دليل آن نيز ضخامت زياد رسوبات ماسهاي دوران سوم است كه عمق آن به بيش از يك كيلومتر ميرسد. بر همين اساس پوسته اقيانوس هند با شيب بسيار تندي در زير اين منطقه به داخل زمين فرو ميرود كه يكي از علتهاي بوجود آمدن گل فشانها و چشمههاي آب معدني فراوان در اين منطقه است. ارتفاعات استان سيستان و بلوچستان به دوران سوم و دوم زمينشناسي تعلق دارد و سنگهاي آن اغلب آهكي و گچي است. به عقيده زمينشناسان، بعضي كوههاي اين استان (مانند آتشفشان تفتان) به اواخر دوران سوم و اوايل دوران چهارم تعلق دارند. ارتفاعات سيستان و بلوچستان، جزو رشته كوههاي مركزي ايران و شامل ناهمواريهاي شرق چاله لوت و ارتفاعات ديواره شرقي و جنوبي چاله جازموريان است. اين ارتفاعات در همه جا پيوسته نيستند، به طوري كه حوضههاي پستي در فواصل اين ارتفاعات پديد آمدهاند. پهناي كوهستانها از شمال به جنوب افزايش مييابد و در فاصله ايرانشهر- كوهك به بيشترين حد خود ميرسد. اين ناهمواريها مشتمل بر كوههاي سيستان و كوههاي بلوچستان است. منطقه سيستان و بلوچستان با توجه به موقعيت جغرافيايي، از يك طرف تحت تأثير جريانهاي جوي متعدد مانند: جريان بادي شبه قاره هند و به تبع آن بارانهاي موسمي اقيانوس هند است و از طرف ديگر تحت تأثير فشار زياد عرضهاي متوسط قرار دارد كه گرماي شديد مهمترين پديده مشهود اقليمي آن است. در وضعيت هواشناسي اين منطقه بادهاي شديد موسمي، طوفان شن، رگبارهاي سيلآسا، رطوبت زياد و مه صبحگاهي پديدهاي قابل توجه است. اين استان تابستانهاي گرم و طولاني و زمستانهاي كوتاه دارد. از آنجا كه حداقل دما ندرتاً به صفر درجه سانتيگراد ميرسد، رويش گياه در اراضي آبي تقريباً در تمام طول سال ادامه دارد. عمده بارندگي در زمستان صورت ميگيرد. اين ناحيه دو فصل متمايز زمستان با درجه حرارت معتدل و خنك در ماههاي آذر، دي و بهمن و تابستان گرم در بقيه فصلهاي سال دارد. در تمام شهرهاي استان حداكثر دماي سالانه، بالاي چهل درجه سانتيگراد گزارش شده است. اين مقدار در ماه تير، در ايرانشهر به پنجاه و يك درجه بالاي صفر ميرسد. كمترين حد دماي استان در ماههاي آذر و دي ثبت شده است. ميانگين حداقل دماي سردترين ماه سال بين حدود دوازده تا سيزده درجه سانتيگراد متغير است. سردترين شهر استان، زاهدان و گرمترين شهر آن ايرانشهر است. اختلاف و نوسان دماي بين زمستان و تابستان و حتي در يك شبانهروز بسيار بالا است، ولي حداقل مطلق دما به ندرت به صفر درجه ميرسدنواحي ساحلي درياي عمان به علت رطوبت ناشي از مجاورت با دريا، تا حدودي از اين امر مستثني است و آب و هواي گرم آن با رطوبت بيشتري همراه است. به علت بالا بودن متوسط دما و وزش بادهاي موسمي، ميزان تبخير در اين استان زياد است و به طور متوسط چهار ميليمتر در روز گزارش شده استبارندگي عمدتاً در ماههاي زمستان صورت ميگيرد. به طور متوسط در هفت ماه از سال در اين ناحيه اثري از باران مشاهده نميشود. ميزان بارندگي از طرف شرق به غرب استان افزايش مييابد. متوسط ساليانه بارندگي آن حدود هفتاد ميليمتر و بسيار نامنظم است. بيشترين نزولات جوي، در شهرستانهاي خاش و زاهدان و متوسط سالانه آن صدو بيست ميليمتر است. كمترين مقدار بارندگي در شهرستان زابل روي ميدهد و متوسط سالانه آن پنجاه و يك ميليمتر استميزان متوسط رطوبت نسبي در سواحل درياي عمان، حدود هفتاد تا هشتاد درصد در دي ماه است. در تابستان مقدار رطوبت نسبي كاهش مييابد، ولي كرانههاي غربي بلوچستان به علت نزديكي به اقيانوس هند در تابستان نيز رطوبت نسبتاً بالايي دارد. صنايع دستی استان سيستان و بلوچستان دارای آب و هوای خشک و گرم است و مردم آن به دو دسته ساکن و عشاير که ايلات بلوچ را تشکيل می دهند و غير ساکن هستند، تقسيم می شوند. اصولاً منبع اصلی درآمد برای بلوچ های ساکن، کشاورزی و برای بلوچ های متحرک، دام پروری است که متأسفانه در سالهای اخير به علت خشکی فراوان، کشاورزی و دامپروری تا حد بسيار زيادی افت کرده است. در نتيجه عوامل مذکور، مردم استان سيستان و بلوچستان، به ناچار به فعاليت های غير کشاورزی روی آورده اند و سعی کرده اند با توسل به فرآورده های مذکور، زندگی خود را سرو سامان بخشند، بجز ترانه ها و نغمه ها، صنايع دستی نيز بيانگر چهره ای از زندگی مردمان بلوچ است که در رنگها و نقش های سوزندوزی بلوچ يا گليم و قالی مفهوم می يابند. جالب اينجاست که فعاليت های صنايع دستی به طور سنتی در استان مذکور توسط زنان انجام می شود زيرا زنان بلوچ به علت زندگی بسيار محقرانه خود چندان فعاليت خانه داری ندارند. به واسطه سنت ها و عقايد مردان، در خارج از خانه هم نمی توانند کار کنند، در نتيجه هر زن و دختر بلونچ از هفت سالگی و به بهانه تزئين لباس خود، سوزندوزی بلوچ را می آموزد و بدين ترتيب به معاش خانوانده کمک می کند، سفالسازی، قالی و گليم بافی و حتی نمد مالی که کاری سخت و مردانه است، توسط زنان سيستان و بلوچستان انجام می شود. مهمترين رشته های صنايع دستی رايج در استان عبارتست از: قالی بافی، گليم بافی، سفالگری، حصير بافی، پرده بافی، چادر بافی، نمدمالی، خراطی و سوزندوزی بلوچ، سکه دوزی و آيينه دوزی، پريوار دوزی، توردوزی، خامه دوزی و سياه دوزی. قالی بافی: شروع قاليبافی در سيستان به دو هزارسال پيش برمی گردد که اقوام سکايی در دشت زرخيز سيستان ساکن شده و به کشاورزی پرداختند و بافندگی خود را همچنان حفظ کردند. قوم مذکور در قرن پنجم ق.م. قالی و گليم می بافتند و نمد توليد می کردند و از گورهای آنان در شمال آلتايی واقع در سيبری، قالی، گليم و نمد به دست آمده است. در نوشته های اوايل دوره اسلامی، سيستان دارای بهترين بافته های ابريشمی و پشمی بوده است. شهرت بافته های سيستان در آغاز دوره اسلام نشان از سابقه طولانی و درخشان قالی بافی در منطقه دارد. کشف "قالی پازيريک" نشان می دهد که اين قالی توسط اقوام سکايی بافته شده است و به جرأت می توان گفت سکاها نخستين کسانی بودند که بافته هايی بسيار زيبا از خود به جای گذاشته اند. طرحهای قالی سيستان شبيه به نقش های ترکمن است و نقش های اصيلی چون بلوچی، مددخانی، فتح اللهی و غيره که در اکثر نقاط ايران شناخته شده و در استان های کرمان، خراسان و مازندران مشتری های قديمی دارند. طرحهای مذکور بدون داشتن طراح و نقاش، به صورت ذهنی از نسلی به نسلی ديگر منتقل شده اند. قالی بافان سيستانی به واسطه زندگی غير ساکن از دارهای افقی استفاده می کردند ولی در حال حاضر دارهای آنان به دارهای عمودی تغيير يافته است. گليم بافی: از ديگر رشته های مهم صنايع دستی که هم در سيستان و هم در بلوچستان رايج است، گليم بافی است. گليم بيشتر توسط زنان چادرنشين که دامدارند، بافته می شود که از پشم دامهای خود برای مواد اوليه گليم بهره می برند. نقشهای گليم اکثراً سنتی و بدون طرح و الگو است و بيشتر از نقش های سوزندوزی بلوچ استفاده می شود، رنگهای مورد مصرف در مايه تيره است و رنگهای مشکی، زرشکی و قرمز و اندکی رنگ سفيد يا زرد به کار می رود. سوزندوزی: بدون ترديد سوزندوزی بلوچ را بايد در زمره يکی از اصيل ترين و جالب ترين رشته های صنايع دستی کشور به حساب آورد که آوازه شهرتش به فرسنگها دورتر از اين خاک نيز رسيده و مردم بسياری از نقاط مختلف جهان، بلوچستان را به پشتوانه آن می شناسند. هنر ظريف و پر سابقه ای که هيچکس به درستی نمی داند از چه زمانی در ايران شروع شده است. آنچه مسلم است تقريباً تمامی زنان و دختران بلوچ که در فاصله سنی چهار تا چهل سالگی (و حتی گاه تا شصت سالگی)، دست اندر کار آن به حساب می آيند. در زندگی ساده و به دور از تجمل زنان بلوچ، شايد مهمترين وسيله تزئين لباس همين سوزندوزی است. اگر از آنان بپرسيد از چه زمانی پيراهن خود را سوزن دوزی می کنند، آن را وصيت پدران خود می دانند و مانند هر هنر قومی نمی توانند منشأ آنرا تعيين کنند. سوزندوزان بلوچ با نقش گل ها و بوته ها و ترکيب رنگ ها، طبيعت رنگين و زيبايی آفريده و جهانی ساخته اند که در انديشه و خيالشان شکل می گرفته است. طبيعت را آن چنان که دوست داشته و می خواسته اند ترسيم کرده اند، نه به آن شيوه و شمايلی که وجود دارد. پيراهن بلوچ با چهار قطعه تزئين يافته است که عبارتست از يک قطعه پيش سينه، دو قطعه سرآستين و قطعه ديگر که در زير پيش سينه به طور عمودی تا پايين پيراهن دوخته می شود و جيب يا در اصطلاح محلی "گوپتان" ناميده می شود. سوزندوزی بلوچ به صورت پيش سينه، جيب، سرآستين، پادامنی، سجاده، نوار، کراوات، کمربند، ***ن، دستمال، روميزی، پرده، سفره، اشارپ و پارچه کلهمک آباژور ارائه می شود. از طرحهای اصيل مورد استفاده در سوزندوزی بلوچ می توان از طرحهای گل سرخ، چشم ماهی و مرواريد نام برد. پريوار دوزی و توردوزی نيز از ديگر انواع رودوزيهای بلوچستان است. خامه دوزی: خامه دوزی بسيار شبيه سوزندوزی بلوچ است با اين تفاوت که در آن فقط از نخ سفيد يک رنگ استفاده می شود. اين هنر تنها در روستاهای سيستان رواج دارد. محصولات خامه دوزی شامل عرقچين، لباس، پيش سينه، جانماز، روميزی و ... است، که اکثراً برای افراد مسن خاص تهيه می شود. سياه دوزی: نوع ديگر سوزندوزی در سيستان، سياه دوزی است که در آن از نخ سياه ابريشم استفاده می شود و روی لباس مورد استفاده قرار می گيرد. خامه دوزی و سياه دوزی تنها جنبه خود مصرفی داشته و فقط بين اهالی سيستان خريد و فروش می شود. سکه دوزی: تنها مورد ديگر تزئين منازل بلوچ و خانواده های بلوچ پس از سوزندوزی، سکه دوزی بلوچ است. سکه دوزی را يا به ديوار می آويزند و يا جهت تزيين روی رختخواب می اندازند و يا در عروسی ها به گردن شتر می آويزند. به جهت وجوه اشتراک فراوانی که بين اهالی بلوچستان ايران با اقوام ساکن در کشورهای مجاور منطقه از نظر قومی، نژاد، زبان و فرهنگ وجود دارد، مشابهت هايی هم در هنرهای دستی ساکنين اين مناطق وجود دارد که امری کاملاً طبيعی است. بهمين دليل تشابهاتی بين سکه دوزی بلوچ ايران با محصولات هند و پاکستان وجود دارد. سفالگری: کلپورگان مرکز توليد نوعی سفال در بلوچستان است که در 30 کيلومتری شهرستان سراوان واقع شده و نوع خاص سفال کلپورگان در ايران کاملاً مشخص است و شباهتی از نظر توليد و رنگ به سفالهای ديگر مناطق ايران ندارد. سفال کلپورگان توسط زنان بلوچ و به صورت کاملاً ابتدايی توليد می شود. در ساخت سفال، مردان فقط وظيفه حمل خاک از تپه تا محل سفالگری و آماده کردن گل را به عهده دارند و تمامی مراحل ساخت همانطور که گفته شد توسط زنان انجام می گيرد. گل با دست زنان سفال ساز شکل می گيرد و تراش داده می شود و با سياه قلم تزيين می شود. نقش ها ساده و هندسی است. مصنوعات ساخته شده شامل: ديگ، سينی، کوزه، قليان، گلدان، ليوان، قوری، مجسمه حيوانات و ... است. |
![]() |
![]() |
![]() |
#25 |
عضو پرشين سون ![]() |
![]()
لباس زنان بلوچی خیلی زیباست. با مطالعه ین مطلب میشه اطلاعات خوبی در مورد انواع [تنها اعضای سايت ميتوانند لينکها را مشاهده كنند برای عضويت در سايت اينجا كليک كنيد] و تاریخچه آن به دست آورد.
|
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
نگاهی, استان, بلوچستان, سیستان |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|
![]() |
||||
تاپیک | نویسنده موضوع | انجمن | پاسخ ها | آخرین ارسال |
اخبار باشگاه چلسی - Chelsea Fc News | فرنوش | اخبار ورزشی | 131 | 12-08-2014 12:58 PM |
مروری بر اسامی هیات مدیرههای خانه سینما | فرنوش | اخبار فرهنگی و هنری | 0 | 03-10-2014 01:34 PM |
آنچه دختران باید درباره بلوغ خود بدانند | Niloofar | تالار مخصوص خانومها ! | 0 | 03-09-2014 02:35 PM |
محور مذاکرات بان کی مون و وزیر خارجه ونزوئلا | فرنوش | اخبار خارجی | 0 | 03-02-2014 07:56 PM |
طرز تهیه سالاد لبنانی | فرنوش | انواع دسر , سالاد و ترشی | 0 | 02-24-2014 06:45 AM |