![]() |
|
پورتال پرشين | راهنمایی | جــوایز | IShop | وبلاگ پرشین | تماس با ما |
![]() ![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک | حالت نمایش |
![]() |
#481 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]()
چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد بس دشنه که یاران را اندر دل و دین برخیزد سر و قد نوخیزش بنشت مرا در دل نه دل که به جان شیند سروی که چنین خیزد شبها که کنم ناله بر یاد قدش، از من قامت شنود مؤذن چون بانگ پسین خیزد گویی که صبا دل را برداشت ز جای خود چون در تگ اسپ خود آن ماه ز زین خیزد بس کز حسد چشمش بیمار شود نرگس از شاخ عصا سازد، آنگه ز زمین خیزد گر تیغ کشد بر من، من سر نکشم از وی کز من همه مهر آید، وز وی همه کین خیزد ترسان گذرم سویش کز گوشه چشم او با تیر و کمان ناگه ترکی ز کمین خیزد من سوخته عشقم، تو دم دمیم ای دل این سوخته را آتش آخر هم ازین خیزد گر لعل لبش یابد زان گونه گزد خسرو کز کار بر آن خاتم صد نقش نگین خیزد |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#482 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]() دولت نه به زور است و به زاری چه توان کرد با بنده نداری سر یاری چه توان کرد من بر سر آنم که کنم جان به فدایت آری سر وصلم چو نداری، چه توان کرد صبر است دوای دل بیچاره محزون ای دل، چو تو بی صبر و قراری، چه توان کرد ای مردمک دیده، اگر تیغ فراقش خون جگرت ریخت به زاری چه توان کرد بی یاد تو یک لحظه نفس می نزنم من ای دوست، گرم یاد نداری چه توان کرد گر بنده بیچاره نوازند، توانند وز نیز برانند به زاری چه توان کرد جان در سر و کار تو کند خسرو بیدل لیکن تو به آن سر چو نداری، چه توان کرد |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#483 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]() حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کرد صد زاهد دین، بسته زنار توان کرد دیوانه شود زنده، ولی خلق بمیرند گر نقش جمال تو به دیوار توان کرد آن تیز نگه کردن تو جانب عشاق نیشی ست کز آن صد جگر افگار توان کرد داری چو هوس بردن دل، پیش در تو دلها بتوان بردن و انبار توان کرد عشق چو تویی، گر چه که سوزنده بلایی ست کاری ست که جان در سر این کار توان کرد آن دم که بگرییم ز هجران تو با خویش ماتم زده ای چند در آن یار توان کرد بر خسرو بیچاره ز اندوه دل خویش بر مورچه گر کوه گران بار توان کرد |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#484 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]() تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد بیچاره دلم را هدف تیر بلا کرد در خواب نبیند رخ آرام دگر بار هر دل که طمع در طلب وصل شما کرد چون نیست دلم را ز غمت روی رهایی دل مصلحت خویش به روی تو رها کرد چندین چه کنی جور و جفا بر من مسکین؟ با یار وفادار کسی جور و جفا کرد؟ هرگز به جهان نیک ندیده ست و نبیند آن کس که مرا دور چنین از تو جدا کرد دیروز چو من شکر وصال تو نگفتم امروز مرا سوز فراق تو سزا کرد با جان و دل خسرو بیچاره و مسکین هجران تو، ای دوست، چه گویم که چها کرد |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#485 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]() زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد خاک سر کویت چو صبا دربدرم کرد من خود ز تو دیوانه مطلق شده بودم زنجیر سر زلف تو دیوانه ترم کرد گفتم به من افگن نظری، چشم ببستی تا چشم خوشت بسته آن یک نظرم کرد اندر نظرم داشت خیال تو و اشکم سر تا قدم آلوده خون جگرم کرد بفروخت مرا بر کف اندیشه خیالت من اینقدر ارزم که خیال تو کرم کرد آسوده دلی داشتم و بی خبر از عشق ناگاه در آمد غم تو بیخبرم کرد خسرو طلب وصل تو می کرد که هجرت زین جای حوالت به سرای دگرم کرد |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#486 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]() یک دل به سر کوی تو آباد نیابند یک جان زخم زلف تو ازاد نیابند از بس که گرفتار غمت شد همه دلها آفاق بگردند و دلی شاد نیابند روزی که روی مست و خرامان سوی بازار در شهر یکی صومعه آباد نیابند می کش که به تسلیم نهادم سر خود، زانک در کشتن خوبان ز کسی داد نیابند گفتی خبرت گه گهی از باد بپرسم از خاک طلب، کین خبر از باد نیابند جان می کن و از بهر وفا دم مزن، ای دل کاین مزد ز خوبان پریزاد نیابند ناخورده خراشی ز سر تیشه هجران سنگی به سر تربت فرهاد نیابند با بخت چه کارم ز پی وصل، که هرگز مدبر صفتان گنج به بنیاد نیابند خسرو، ز برای دل گم گشته چه نالی؟ دانی که دل رفته به فریاد نیابند |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#487 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]() عشاق حیات از لب خندان تو یابند خوبان عمل فتنه ز دیوان تو یابند ببینم مه از جیب سپهر و نکشد دل کان مه که برد دل ز گریبان تو یابند شاید که به شکرانه دهندت سر دیگر آنان که سر خویش به چوگان تو یابند ای بخت کسانی که به رغم من محروم بوسیدن پای سگ دربان تو یابند فردای قیامت که به انصاف رسد خلق زنگار گرفته همه پیکان تو یابند گر خاک وجودم، ز پس مرگ ببیزند بس دست تظلم که به دامان تو یابند هر جا که گریزد دل سودازده من بازش به سر زلف پریشان تو یابند عشق از کشدم، منت هجران تو بر من کاین مرتبه از دولت هجران تو یابند بر سوختگان کم ز یکی خنده که باری داد جگر خود ز نمکدان تو یابند در یوزه جان می کند از لعل تو خسرو کان چاشنی از چشمه حیوان تو یابند |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#488 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]() شب دلشدگان دیده بیدار نبندند الا که به خون چشم گهربار نبندند چون من ز دل خویش شوم سوخته، زنهار این تهمت بیهوده دران یار نبندند من عاشق و مستم، ره زهدم منمایید کابریشم طنبور به طومار نبندند بر من که در توبه ببستند، غمی نیست باید که روم تا در خمار نبندند آنان که حق خدمت تو باز شناسند ناکرده وضو رشته زنار نبندند پر پیچ و شکسته دل عاشق نبود، زانک دل کان به تو بندند به گلزار نبندند خسرو نکند نسبت عشق تو به خود، زانک شاهی و به فتراک تو مردار نبندند |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#489 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]() صد جان به یکی دانگ به بازار فروشند خوبان به دل و جان ز چه رخسار فروشند؟ جان می کشدش سوی خود و دل به سوی خویش بر دست گر این هر دو خریدار فروشند با آنکه ستانیم به صد جان مکن آخر نی اشکنه، ای دوست، به خروار فروشند با غمزه بگو کز دگران پیشترش کش یاران به محلی که بود یار فروشند این دل چو ز سودای تو افتاد به بازار آنجا طلب این جیفه که مردار فروشند نایند به بازار بتان اهل سلامت کانجا همه خوبان و دل افگار فروشند باری سخن عاشقی از بهر چه گویند؟ آنان که چو خسرو همه گفتار فروشند |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#490 | ||||||||
مدير انجمن شعر و ادبيات ![]() تاريخ عضويت: Oct 2013
محل سكونت: تبریز
سن: 70
اسم واقعی: تیمور
پست ها: 69,572
تشكرها (از ديگران): 23,847
تشكر شده 41,075 بار در 27,248 پست
![]() پاداش داده شده 1,804 مرتبه تاکنون 1,164 مرتبه با چوق تشکر کرده تشکر شده با چوق 1,743 مرتبه
|
![]() من بنده آن روی که دیدن نگذارند دیوانه زلفی که کشیدن نگذارند از تشنگیم شعله زنان سینه و از دور شربت بنماید و چشیدن نگذارند چون زیستنی نیستم، ار بینم و ار نی ای دوست، چه وقت است که دیدن نگذارند؟ صد دیده و دل منتظر تیر تو، فریاد کش با من بیچاره رسیدن نگذارند یارب، چه عذابی ست برین مرغ گرفتار؟ بسمل نپسندند و پریدن نگذارند گفتم سخنی بشنوم و جان دهم اکنون محروم بمیرم، چو شنیدن نگذارند؟ صد چاک شده سینه و صد پاره شده دل این بی خبران جامه دریدن نگذارند امروز صبا از جگرم بوی گرفته ست زنهار کزان سوش وزیدن نگذارند صد خار جفا خورد ز هجران تو خسرو آه، ار گلی از روی تو چیدن نگذارند |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
به اشتراک بگذارید |
برچسب ها |
امیرخسرو, دهلوی, غزلیات |
كاربران در حال ديدن تاپیک: 1 (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | جستجو این تاپیک |
حالت نمایش | |
|
|